معنی مشتعل در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
مشتعل. [م ُ ت َ ع ِ](ع ص) شعله زن. سوزان به زبانه کشی.(از غیاث)(از آنندراج). برافروخته. شعله زن. زبانه کش و روشن.(از ناظم الاطباء). ملتهب. زبانه زن. زبانه زنان. شعله ور. سوزان. برافروخته.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- مشتعل شدن،گُر گرفتن. زبانه کشیدن آتش. الو گرفتن. درگرفتن.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- مشتعل کردن، برافروختن. افروختن.
(مُ تَ عِ) [ع.] (اِفا.) برافروخته، شعله ور، سوزان.
برافروخته، شعلهور، زبانهکش،
افروخته، شعلهور، محترق،
(متضاد) خاموش، منطفی
سوزان، شعله ور، برافروخته
مُشتَعِل، شعله ور، زبانه کشنده (آتش، غضب)،