معنی موانع در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

موانع. [م َ ن ِ] (ع اِ) ج ِ مانعه. (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف). || ج ِ مانع. (اقرب الموارد) (یادداشت مؤلف). چیزهایی که بازدارند و ممانعت کنند کسی را از کاری و هرآنچه مانع اجرای کاری گردد. (ناظم الاطباء). || عوائق. مشکلات بازدارنده از پیشرفت امور. (از یادداشت مؤلف): خود را به شره در کارهای مخوف اندازد و از موانع آن نپرهیزد. (گلستان). و رجوع به مانع و مانعه شود.

فرهنگ معین

(مَ نِ) [ع.] (اِ.) جِ مانع، بازدارنده ها.

فرهنگ عمید

مانع

مترادف و متضاد زبان فارسی

عایق‌ها، مانع‌ها، جلوگیرها، سدها، عوایق، بازدارنده‌ها

فرهنگ فارسی هوشیار

جمع مانع

فرهنگ فارسی آزاد

مَوانِع، مانع ها، سدّها (مفرد: مانِع، به معانی آن توجه گردد)،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر