خلاصه داستان قسمت آخر سریال دادستان

در این مطلب از سایت جدولیاب هرشب خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال دادستان به کارگردانی مسعود ده نمکی را می خوانید: با ما همراه باشید. این سریال هر شب ساعت ۲۰:۴۵ دقیقه بر روی آنتن شبکه سه سیما می رود.

قسمت اول تا آخر سریال دادستان

قسمت نهم سریال دادستان

آذر خودش را به محل قرار با عماد رسانده است و از استاد متخالچی می‌خواهد که جلو نرود چرا که ممکن است عماد فرار کند و تمام مدارکی که عماد از پدرش دارد را می‌گوید که باعث می‌شود ابوذر تو خودش برود که در همان زمان امین داوری نیز مقابل ابوذر سبز می‌شود و باهم صحبت می‌کنند.
افشین در زندان متوجه مردی می‌شود که به خاطر ۵ میلیون در زندان افتاده است و قرار است آزاد شود که به او پیشنهاد می‌دهد در ازای دادن پول بدهی او پیغامی را خارج از زندان به کسی برساند.
آذر و عماد مشغول صحبت هستند که استاد متخالچی و آقای داوری سر می‌رسند و وارد حرف هایشان می‌شوند، داوری علت فرارش را می‌پرسد و او توضیح می‌دهد کسی که او را به پایین پرتاب کرده بود در میان دانشجویانی که تجمع کرده بودند حضور داشت و از تمام کارهایی که در آن مدت انجام داده و بود و پشت پرده تمام ماجرا هایی که پدر استاد متخالچی در آن حضور داشت و گویا به موقعیت وزیر شدنش نیز ربط داشته است، می‌گوید.

قسمت نهم سریال دادستان

امین داوری به خاطر موقعیت توضیح می‌دهد که باید مدتی را عماد در کنار او باشد تا دست کسانی که قصد کشتنش را داشتند به او نرسد.
پلیس ها به سراغ همسر افشین رفته اند تا او را برای بازجویی ببرند که در ابتدا باعث شوکه شدن و استرس در او می‌شود اما در نهایت همراه با ماموران می‌رود.
شیرین که انگار از قبل فکر این شرایط را کرده بود به خوبی از پس جواب سوال هایی که ماموران از او پرسیدن برمی‌آید اما آن‌قدر ها هم موفق نمی‌شود.
بعد از بازجویی امین دستور می‌دهد تا افشین در زندان ممنوع التماس و ممنوع الملاقات شود…
صادق به عنوان هم بندی افشین تلاش می‌کند به او نزدیک شود اما گویا افشین زرنگ تر از این حرفا است و تحت هیچ شرایطی به او اطمینان نمی‌کند.
مردی که با افشین قرار گذاشته بود تا پیامی را به بیرون از زندان ببرد آزاد می‌شود…
پسر و دختری که ماموریت کشتن عماد را بر عهده دارند به بهانه عیادت به بیمارستان رفته اند تا کار او را یکسره کنند.
دختره تروریست با انداختن یک نارنجک در محوطه بیمارستان سعی در کم کردن جمعیت دارد و پسر نیز به سمت اتاق عماد می‌رود اما قبل از تیراندازی توسط عملیات پلیس ها غافلگیر می‌شود و او را دستگیر می‌کنند و بعد از آن به سراغ همراه دخترش می‌روند که فرار می‌کند و در حین رفتن به او شلیک می‌کنند و مشخص نشد که او مرده است یا زنده ….

قسمت هشتم سریال دادستان

داوری مقابل افشین برای بازجویی از او نشسته است که افشین خیلی خبره عمل می‌کند اما داوری جوری نگاهش می‌کند که بلاخره از او اعتراف می‌گیرد.
گویا عماد علائم هوشیاری‌اش بالاتر رفته است و تکان می‌خورد و چشمهایش را باز می‌‌کند و سرجایش می‌نشیند…
امین داوری بازپرس پرونده عماد، افشین را تروریست و همدست با منافقین می‌نامد که او شروع به کولی بازی می‌کند و شخص دیگری صادق که یکی از نیروهایشان است را آماده ماموریتش می‌کند.
عماد از روی تختش بلند شده است که بلافاصه بعد از بلند شدنش زمین می‌خورد، دوستان عماد مقابل درب دانشگاه تجمع کرده اند تا عماد را ببینند.
صادق سرصحبت را با افشین‌ باز می‌کند تا با او صمیمی شود و هرکاری که می‌کند راه به جایی نمی‌برد.
پلیس ها در بیمارستان متوجه نبود عماد می‌شوند که با دیدن پنجره باز حدس می‌زنند که او از آن‌جا فرار کرده است، امین داوری به سرعت با میثم یکی از نیروهایش هماهنگ می‌کند تا تمام دوربین های بیمارستان چک شود‌. ماموریت صادق به شکلی است که تمام وقت کنار افشین حضور دارد.
نیرو های امین به او می‌گویند که عماد خودش فرار کرده است و کسی او را ندزدیده است…

قسمت هشتم سریال دادستان

صادق به کمک دکتر زندان با استفاده از یک گوشی موبایل برای شخصی پیام ‌می‌گذارد که در زندان پذیرش شده است و به هیچ وسایل ارتباطی دیگر دسترسی ندارد.
عماد به یک مغازه لباس فروشی رفته است و مشغول لباس خریدن است که باعث تعجب فروشنده می‌شود و او به سرعت با پلیس تماس می‌گیرد.
صادق وارد بند زندان شده است و با پیدا کردن افشین باز هم سعی می‌کند به او نزدیک شود.
عماد ای اتاق پرو بیرون آمده است و به فروشنده پیشنهاد می‌دهد که به صورت اینترنتی پرداخت کند و میان عمل پرداختش برای آذر پیام می‌گذارد و محل قرار را می‌گوید.
آذر با دیدن پیام شوکه می‌شود و مسیرش را تغییر می‌دهد.
بعد از رفتن عماد بلافاصله مامور ها می‌رسند و از دور او را زیرنظر می‌گیرند.
آذر با استاد متخالچی تماس می‌گیرد و می‌گوید که پلیس ها اجازه ملاقات به او نمی‌دهند و ماجرای پیامی که به دستش رسیده است را تعریف می‌کند که او می‌گوید به سمت آن‌جا برود چون ممکن است واقعا خود عماد باشد و کمک بخواهد و می‌گوید خودش نیز به آن‌جا می‌رود.

قسمت هفتم سریال دادستان

داوری مقابل افشین برای بازجویی از او نشسته است که افشین خیلی خبره عمل می‌کند اما داوری جوری نگاهش می‌کند که بلاخره از او اعتراف می‌گیرد.
گویا عماد علائم هوشیاری‌اش بالاتر رفته است و تکان می‌خورد و چشمهایش را باز می‌‌کند و سرجایش می‌نشیند…
امین داوری بازپرس پرونده عماد، افشین را تروریست و همدست با منافقین می‌نامد که او شروع به کولی بازی می‌کند و شخص دیگری صادق که یکی از نیروهایشان است را آماده ماموریتش می‌کند.
عماد از روی تختش بلند شده است که بلافاصه بعد از بلند شدنش زمین می‌خورد، دوستان عماد مقابل درب دانشگاه تجمع کرده اند تا عماد را ببینند.
صادق سرصحبت را با افشین‌ باز می‌کند تا با او صمیمی شود و هرکاری که می‌کند راه به جایی نمی‌برد.
پلیس ها در بیمارستان متوجه نبود عماد می‌شوند که با دیدن پنجره باز حدس می‌زنند که او از آن‌جا فرار کرده است، امین داوری به سرعت با میثم یکی از نیروهایش هماهنگ می‌کند تا تمام دوربین های بیمارستان چک شود‌.
ماموریت صادق به شکلی است که تمام وقت کنار افشین حضور دارد.

قسمت هفتم سریال دادستان

نیرو های امین به او می‌گویند که عماد خودش فرار کرده است و کسی او را ندزدیده است…
صادق به کمک دکتر زندان با استفاده از یک گوشی موبایل برای شخصی پیام ‌می‌گذارد که در زندان پذیرش شده است و به هیچ وسایل ارتباطی دیگر دسترسی ندارد.
عماد به یک مغازه لباس فروشی رفته است و مشغول لباس خریدن است که باعث تعجب فروشنده می‌شود و او به سرعت با پلیس تماس می‌گیرد.
صادق وارد بند زندان شده است و با پیدا کردن افشین باز هم سعی می‌کند به او نزدیک شود.
عماد ای اتاق پرو بیرون آمده است و به فروشنده پیشنهاد می‌دهد که به صورت اینترنتی پرداخت کند و میان عمل پرداختش برای آذر پیام می‌گذارد و محل قرار را می‌گوید.
آذر با دیدن پیام شوکه می‌شود و مسیرش را تغییر می‌دهد.
بعد از رفتن عماد بلافاصله مامور ها می‌رسند و از دور او را زیرنظر می‌گیرند.
آذر با استاد متخالچی تماس می‌گیرد و می‌گوید که پلیس ها اجازه ملاقات به او نمی‌دهند و ماجرای پیامی که به دستش رسیده است را تعریف می‌کند که او می‌گوید به سمت آن‌جا برود چون ممکن است واقعا خود عماد باشد و کمک بخواهد و می‌گوید خودش نیز به آن‌جا می‌رود.

قسمت ششم سریال دادستان

ابوذر از پدرش بابت آزادی شاگردانش که دستگیر شده بودند تشکر می‌کند
پرستاران متوجه یکی از همکارانشان که حالش در آسانسور بد شده بود می‌شوند، همسر عماد بالای سر او می‌رود که متوجه حال بدش می‌شود و دکترها را برای انجام عمل احیا صدا می‌کند و بعد از گذشت مدت زمان زیادی او را برمی‌گردانند. یکی از پرستاران می‌گوید که همکارشان را با اِتِر بیهوش کرده اند و آسانسور بوی اِتِر می‌دهد. دکتر متخالچی به همراه نماینده دفترش آقای شیرانی به مجلس مخصوصی می‌روند…
تیم پزشکی و ماموران متوجه سرنگی‌ می‌شوند که قرار بود با آن کار عماد را تمام کنند.
آقای داوری دستور می‌دهد فیلمی که دانشجویان با گوشی‌شان گرفته اند را بررسی کنند تا کسی که جی پی اس را به آمبولانس وصل کرده است را پیدا کنند و از طرف دیگری درخواست بازجویی از افشین را نیز می‌دهد.

قسمت ششم سریال دادستان

افشین را به بهداری زندان برده‌اند و دکتر مشغول پانسمان او است و جویای علت احوالش می‌شود که او در حین پاسخ دادن وسیله ای را از روی میز دکتر برمی‌دارد و گویا قصدی دارد که دکتر در کنال خونسردی به او اشاره می‌کند تا چیزی که برداشته است را سر جایش بگذارد.
مامور ها به خانه پدری عماد رفته اند و کیس کامپیوتر او را برداشته اند که آذر با خانه تماس می‌گیرد اما خواهرش می‌گوید دیر کرده است و پلیس ها همه چیز را با خودشان برده‌اند.
امین داوری از این که ابوذر در جریان حذف عماد بوده است متعجب شده است که در میان صحبت هایش همسر صادق با او تماس می‌گیرد و صادق امین که باجناقش نیز می‌باشد را دعوت می‌کند.
یکی از نیروهای مستقر در بیمارستان تصاویر جدیدی از خانمی که قصد سوءظن به عماد را داشت می‌دهد و نیروهای کنار داوری نیز درمانده از ورود به سیستم عماد هستند که باعث عصبانیت او می‌شود.
دکتر متخالچی خوشحال از پیشنهاد وزارتخانه می‌باشد که خانواده اش با نارضایتی ذوقش را کور می‌کنند اما او از موضعش پیاده نمی‌شود و می‌گوید هیچ گونه از این موقعیت نمی‌گذرد.
ابوذر با پدرش درباره پیشنهاد وزارت و شرایطش صحبت می‌کند و او باز هم می‌گوید از زیر بار مسئولیت شانه خالی نمی‌کند.

قسمت چهارم سریال دادستان

ماموران در حال انتقال ضارب ماشین آمبولانس به دادسرا هستند. همسر و خانواده عماد بیمارستان هستند و برای او دعا می‌خوانند.
استاد متخالچی با همسر عماد صحبت می‌کند و می‌گوید اگر چیزی درباره کارهای اخیر او می‌داند بگوید تا بتواند کمکش کند که تنها جواب می‌دهد اطلاعات تازه ای درباره پدر او پیدا کرده بوده است.
استاد متاخلچی بعد از رفتن به خانه با پدرش بر سر عماد و خواسته هایش و وضعیت پیش آمده با هم صحبت و بحث می‌کنند‌ و پدرش می‌گوید چرا ریاست دانشکده شان را قبول نمی‌کند.
استاد متخالچی تمام مدت به عماد و چیزا هایی که گذشته است فکر می‌کند.

قسمت چهارم سریال دادستان

استاد متخالچی با دانشجوهایش بر سرکلاس باهم بحث و گفتگو می‌کنند و‌ عقایدشان را می‌گویند.
همسر مرد ضارب ماشین به کلانتری رفته است و با بردن وثیقه او را آزاد کند که خبر رسیدن دومین فوتی می‌آید و قضیه آزاد شدنش کنسل می‌شود و او با ناراحتی می‌رود.
همسر عماد در جمع خبرنگاری دوستانش مشغول صحبت درباره اتفاقات هستند و از طرفی دیگر ضارب آمبولانس در حال انتقال به زندان هستند که زنش به دنبالش می‌رود و با دادن یک کبابی آن را آغشته به پودری کرده بود بدرقه می‌کند و خودش پشت سرشان حرکت می‌کند.
عده ای از مردم در مقابل یک موسسه مالی و اعتباری ایستاده اند و شعار می‌دهند که همسر عماد به میانشان می‌رود و شروع به سوال پرسیدن می‌کنند و می‌گویند پولمان را خورده اند و شعار مفسد اقتصادی اعدام باید گردد می‌دهند.

قسمت سوم سریال دادستان

خبرنگاران دانشجویی درحال صحبت با دکتر متخالچی هستند که آذر با عماد تماس می‌گیرد و قصد رفتن به بالا را دارد که یک خانم از او می‌خواهد نامه ای را به دست یکی از مسئولین برساند که چند نفر مسلح وارد مجلس می‌شوند ک همه را به رگبار می‌بندند و آذر با قائم کردن خودش موفق به گرفتن فیلم می‌شود و بعد از کشتن تعداد زیادی ماموران پلیس از راه می‌رسند و متوجه می‌شوند که آن سه نفر به سمت ساختمان مجلس رفته اند.

خبرنگارانی که در دفتر دکتر متخالچی هستند ترسیده اند و در همان زمان خبر می‌رسد که در حرم نیز تیراندازی شده است.

ماموران پلیس سعی در وارد شدن به ساختمان مجلس را دارند و یکی از افراد مسلح با تیراندازی جلو آن‌ها را گرفته است.
افراد مسلح که داعشی هستند در طبقات فوقانی مجلس در حال حرکت و کشتار مردم و نماینده ها هستند و ماموران پلیس و عملیات ویژه وارد می‌شوند.
داعشی ها فیلمی از آن صحنه را منتشر می‌کنند.
یکی از آن‌ها قبل از منفجر کردن خودش توسط ماموران کشته می‌شود و آن‌ها مدتی طولانی با آن دو نفر دیگر درگیر هستند، سرانجام یکی از آن‌ها می‌میرد اما نفر سوم برای انفجار خودش به وسط میدان می‌رود اما اول او را می‌کشند و در هنگام افتادن خودش را منفجر می‌کند.
عماد با پایان اتفاقات مجلس دچار درگیری لفظی با دکتر متخالچی و جناب شیرانی دفتردارش می‌شود و بعد از رفتن متخالچی به صحن خبرنگاران نیز می‌روند

قسمت دوم سریال دادستان

گذشته

آذر به خانه پدری عماد رفته است و خبر دستگیری عماد را به خواهرش می‌‌دهد و فایل هایی را از روی لپ تاپ او پاک می‌کند که پلیس ها سرمی‌رسند، او قصد دارد با آمدن مامور ها از ساختمان خارج شود که یکی از آن‌ها او را در کافه به خاطرش می‌آورد و مانع رفتنش می‌شود.

مامور ها خانه را بازرسی می‌کنند و کسی که او را شناخته بود می‌گوید با لپ تاپ کار شده است و با بو کردن به او اشاره می‌کند، آذر از گفتن رمز لپ تاپ خودداری می‌کند که مامور ها او را با خود می‌برند.

داوری به سراغ عماد رفته است و او را بابت هک سایت ترافیک شهری و دوربین های اطراف مجلس بازخواست می‌کند و بازجویی اش را شروع می‌کند.

از طرفی دیگر دو مامور دیگر همسر او را مورد بازجویی قرارداده اند و او می‌گوید تنها می‌خواستند بفهمند اعضای مجلس کجا زندگی می‌کنند و چند درصد آن‌ها در جنوب شهر و چند درصد در شمال شهر هستند که صادق مامور بازجو او شروع به چرت و پرت گفتن می‌کند و آقای داوری او به سراغ کار دیگری می‌فرستد و خودش دوباره به سراغ عماد می‌رود.

داوری او را تحت فشار می‌گذارد و سعی می‌کند ازش اعتراف بگیرد که عماد طفره می‌رود و می‌گوید که کاری نکرده است و آن‌ها ماجرا را زیادی بزرگ کرده اند و عماد قبول می‌کند با آن‌ها همکاری کند و داوری کاغذ و قلم را جلویش قرار می‌دهد و او شروع به نوشتن می‌کند و قدیم را یاد آوری می‌کند.

مافوق داوری دستور آزادی آن‌ها را می‌دهد…

اتفاقات بالا از زبان داوری برای استاد متخالچی گفته شده است.

پدر استاد متخالچی یکی از اعضای مجلس است که با او تماس می‌گیرد و صحبت می‌کنند و او به داوری می‌گوید که تنها نگران اتفاقات دانشگاه بود و داوری نیز با کنایه می‌گوید حق دارد که نگران باشد.

۱۷ خرداد ۱۳۹۶

پلیس ها طبق آماری که از کمپین دادستان داشتند به نزدیکی مجلس رفته اند و ماموران نیز آن‌جا را زیر نظر دارند، عماد با همسرش هماهنگ می‌کند و در ساختمان مجلس قرار می‌گذارد و خودش با دوستانش به داخل می‌رود.

تمامی رسانه ها برای گفتگو با دکتر متخالچی در اتاقی آماده شده اند و در حال آغاز گفتگو می‌باشند که آذر نیز سر می‌رسد و به داخل می‌رود.

آقای شیرانی مدیر دفتر دکتر متخالچی درحال صحبت می‌باشد که عماد به میان حرف او می‌پرد و درخواستش را مطرح می‌کند و او می‌گوید همچین کاری نمی‌کند و نوبت به خبرنگار بعدی می‌رسد. اما دو نفر بعد از او نیز ادامه صحبت عماد را پیش می‌کشند اما بازهم طفره می‌رود و شیرانی نیز به دادش می‌رسد تا از پاسخ دادن به سوالات تحت فشار قرار نگیرد.

قسمت اول سریال دادستان

برزو ارجمند در نقش استاد دانشگاه سر کلاس رفته است و بعد از گپ زدن با دانشجو هایش شروع به تدریس می‌کند. هلیا امامی با اسم آذر نقش یکی از دانشجوهای او را برعهده دارد و دائما سرکلاس حواسش پرت گوشی اش می‌باشد.
پسری به اسم عماد در محوطه دانشگاه از طبقه بالا‌ به پایین می‌افتد که باعث بد شدن حال آذر می‌شود و گویا مقابل او به پایین افتاده است.
آمبولانس او را به بیمارستان انتقال می‌دهد و تعدادی از دانشجویان به همراه یکی از اساتیدشان دنبال آمبولانس می‌روند که در بین راه یک ماشین با آمبولانس برخورد می‌کند و آمبولانس به دلیل سرعت بالا تعادلش را از دست می‌دهد و واژگون می‌شود که آذر از ماشین پیاده می‌شود و محکم تو سرش می‌کوبد.
تعدادی از مسئولین دانشگاه مشغول بررسی وضعیت پیش آمده عماد هستند تا مشخص شود کسی او را به پایین پرتاب کرده است یا خودکشی بوده است.


راننده ماشینی که با آمبولانس تصادف کرده بود دستگیر شده است و در اظهاراتش می‌گوید که مدتی است زانویش خالی می‌کند و کنترل ماشین از دستش خارج شده بوده است.
خانواده عماد در راه بیمارستان هستند و آذر بی صبرانه منتظرشان می‌باشد.
استاد متخالچی به همراه امین داوری مسئول پرونده عماد در محوطه بیمارستان مشغول صحبت با یکدیگر هستند که خانواده عماد از راه می‌رسند و سفره گلایه دل مادر عماد برای استاد متخالچی باز می‌شود.
راننده خاطی تصادف در کلانتری با همسرش تماس می‌گیرد و از او می‌خواهد که به کلانتری برود و کارهایش را انجام دهد.
شیرین به سراغ همسرش در کلانتری رفته است و برایش غذا برده است که مامور آن‌جا جلویش را می‌گیرد و نمی‌گذارد غذایی که همسرش برایش برده است را بخورد و بعد از آن از شیرین می‌خواهد که هرچه سریعتر کارهایش را راه بی اندازد تا در زندان نماند.
شخصی سعی دارد دوربین های اطراف بهارستان و مجلس را حک کند که توجه ماموران را به خودش جلب می‌کند.
عده ای دختر و پسر که گویا دانشجو هستند در آن‌ها عماد و آذز نیز دیده می‌شوند، در کافه ای مشغول بحث سیاسی هستند و عماد درحال حک دوربین های بهارستان را داشت نیز آن‌جا است و در همان لحظه ماموران به آن‌جا می‌روند و آذر نیز به سرعت از کافه خارج می‌شود.
خبرنگار شبکه خبر با مسئولین و دانشجویان دانشکده عماد مصاحبه می‌کند و از طرف دیگر به راننده ضارب خبر می‌رسد که سرنشین آمبولانس تموم کرده است و تا نیم ساعت دیگر او را به دادسرا منتقل می‌کنند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا