خلاصه داستان قسمت ۱۰۷ سریال ترکی شربت زغال اخته + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد قسمت ۱۰۷ سریال ترکی شربت زغال اخته می باشید. همراه ما باشید. سریال ترکی «شربت زغال آخته» (Kızılcık Şerbeti) محصول سال ۲۰۲۲ کشور ترکیه می باشد که به سفارش شبکه «شو تی وی» ساخته شده است. کارگردان این سریال را «هاکان کیرواوانچ» و نویسندگی اش را «ملیس جیولک» برعهده دارند. این سریال روزهای زوج ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود.
قسمت ۱۰۷ سریال ترکی شربت زغال اخته
عامر صبح وقتی از خواب بیدار میشه آذرخش درباره دیشب باهاش صحبت میکنه که عامر میگه من واقعاً اینجوری حرف زدم؟ نه منظورم اینی که میگی نبوده هر کاری میخوای بکنی بکن من پشتتم. آذرخش از این تغییر رفتار تعجب میکنه و زمانی بیشتر شوکه میشه که کایهان بعد از رفتن عامر زنگ میزنه و بهش میگه دیشب عامر اومد و از وقتی من پولدار شدم خیلی خوب باهام رفتار میکنه حتی تخته نرد هم بازی کردیم! نورسما به خانه ارطغرل پیش مهری میره مهری که از فرار کردن ابراهیم ترسیده نورسما بهش میگه اون هیچ کاری نمیتونه بکنه فقط زورش به زنی میرسه که یه جا باهاش تنها باشه وگرنه عرضه هیچ کاریو نداره. مهری ازش میپرسه تو خوشبختی؟ نورسما تایید میکنه و میگه آره چطور؟ مهری میگه آخه احساس کردم ناراحتی آخه اون شب تنها بودی و اکثراً هم تنهایی همسرت کنارت نیست نورسما میگه درسته اختلاف اعتقادی داریم اما خوب همدیگرو درک میکنیم و هر دویمان خوشبختیم اون شبم که گفتم اجرا داشت آخرین شب کاریش در آن بار بود.
فاتح امید را به اتاقش صدا میزند و درباره اتفاق شب گذشته باهاش حرف میزنه امید که از دخالتهای اونالها به سطوح اومده بهش میگه رابطه من با زنم به کسی ربطی نداره فاتح میگه اگه خواهرم و به طبع پدرم ناراحت بشن با من طرفی امید با خونسردی میگه تموم شد؟ و از آنجا میره. روزگار از منشیش میپرسه به نظر تو من چه جوریم؟ اگه من بهت پیشنهاد دوستی میدادم قبول میکردی؟ او بهش میگه قبول میکردم بالاخره شما هم خوش تیپی هم جذاب و هم موفق اما هیچ وقت بهتون اعتماد نمیکردم روزگار دلیلشو میپرسه که او بهش میگه چون دوست دخترهای زیادی تا الان داشتین و به همشون خیانت کردین روزگار ازش میخواد بره و با کلافگی میگه قبلاً دخترها از پسر خوش تیپی میخواستند این اعتماد از کجا اومد دیگه! شب بعد از مراسم چله جمره همه در خانه عبدالله خان جمع شدند امید و نورسما هم به دست بوسی عبدالله خان رفتند و ازش معذرت خواهی میکنند عبدالله خان قبول میکنه و ازشون میخواد مراقب همدیگه و زندگی و عشقشان باشند.
لمان پیش پنبه میره و برای طلاقشان احساس ناراحتی میکنه پنبه مثل برق گرفتهها بهش میگه اینو از کی شنیدی؟ همچین چیزی نیست! لمان میگه از مته خان شنیدم عبدالله خان ازش میپرسه تو از کی شنیدی پسرم؟ او میگه از امید تو شرکت داشت حرف میزد امید هم مجبور میشه پای شعله را وسط بکشه و میگه من از شعله شنیدم شعله هم میگه نیلای اومده بود پیشم و بهم گفت سپس همگی از آنجا میرن و میدونن که نیلای امشب شب سختی داره. مصطفی دلیل کارشو ازش میپرسه و پنبه و عبدالله خان با ناراحتی ازش میخوان دلیلشو بگه نیلای گریه میکنه و میگه حتماً به خاطر هورموناست و با ناراحتی به حیاط میره و به خودش میگه دوعا وقتی قهر کرد همه نازشو کشیدن اما الان شوهر خودمم بهم پشت کرد او با گریه از خانه میره. زلفی دنبالش میره تا تنها نباشه او را در کافه راضی میکنه تا به خانه برگردند خدمتکار جدید خانه فکرهایی تو سرش داره سپس به داخل اتاق مصطفی میره و درو قفل میکنه مصطفی جا میخوره و میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ برو بیرون! اون زن یک دفعه حجابشو برمیداره همون موقع نیلای از راه میرسه وقتی میبینه در قفله هم نگران میشه هم ناراحت مصطفی رو صدا میزنه و ازش میخواد درو باز کنه مصطفی نمیدونه چیکار کنه چون اگه نیلای میدید فکرهای بدی میکرد…