خلاصه داستان قسمت ۱۱۹ سریال ترکی شربت زغال اخته + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد قسمت ۱۱۹ سریال ترکی شربت زغال اخته می باشید. همراه ما باشید. سریال ترکی «شربت زغال آخته» (Kızılcık Şerbeti) محصول سال ۲۰۲۲ کشور ترکیه می باشد که به سفارش شبکه «شو تی وی» ساخته شده است. کارگردان این سریال را «هاکان کیرواوانچ» و نویسندگی اش را «ملیس جیولک» برعهده دارند. این سریال روزهای زوج ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود.
قسمت ۱۱۹ سریال ترکی شربت زغال اخته
آذرخش به دم در خانه نازلی میره و میگه میخوام با نازلی حرف بزنم از مراکز بورسیه میایم پدرش سریع میگه ما به کسی زنگ نزدیم و میخواد درو ببنده که آذرخش باهاش حرف میزنه و با این حرف که واستون بسته های معیشتی میارن به داخل میره. نازلی میاد و با اینکه خیلی استرس میکشه و نمیتونه حرف دلشو بزنه به آذرخش میگه من به کسی زنگ نزدم سپس آذرخش متوجه مضطرب بودنش شده ولی میگه حتما اشتباه شده چون صداش مثل صدای پشت تلفن نیست و میره. پنبه و عبداله خان تو مسیر برگشت به خاطر وضعیت نورسما حرص میخورن و ناراحتن عبداله خان میگه که اصلا دخالت نمیکنی. دوها پیش شعله رفته و بهش میگه ماجرا از چه قراره شعله شوکه شده و میگه چی میگی؟ واقعا؟ سپس جفتشون حرص میخورن و شعله میگه الان دیگه کاری نمیتونیم بکنیم باید صبر کنیم ببینیم چیکار میشه کرد! نیلای وقتی میفهمه که نورسما مریض شده همین بهونه را میگیره دستش و نمیزاره به عبداله خان نزدیک بشه که بفهمه ختنه شده. پنبه به زلفی پول میده و میگه برو برای نورسما چندتا بخاری برقی بگیر ببر واسش. زلفی همین کارو میکنه که نورسما تشکر میکنه و امید ناچارا قبول میکنه موقع زدن به برق فیوز میپره.
عامر رفته تا آذرخش را از دور ببینه که میبینه او با ارطغرل به به رستوران میرن و جا میخوره و تعقیب میکنه. سپس بعد از چند دقیقه او با غنچه میره همانجا و آذرخش با دیدنش شوکه میشه و حسابی بهم میریزه. غنچه میگه به عامر که ای کاش نمیومدیم کمرش شکست واقعا عامر میگه حالا که خودش دید منو دیگه راحت تر منو از قلبش بیرون میکنه. تو سرویس آذرخش با دیدن غنچه میگه نه باهات دعوا دارم نه چیزی فقط یه سواله تو سرم که چی داشتی که من نداشتم! غنچه دو دل میشه که بهش بگه ماجرارو یا نه اما با یادآوری حرف های عامر چیزی نمیگه. پنبه میره عبداله را عوض کنه که متوجه میشه ختنه اش کردن و باهاشون دعوا میکنه و میره عبداله خان آنها را دعوا میکنه که چرا پنهون کاری کردن. عامر تو خونه اش آماده میشه واسه خوابیدن که زنگ در به صدا درمیاد و با باز کردن در بشیر برادر دوقلوشو میبینه و از ترس درو میبنده سپس دوباره با شنیدن صدای در با ترس باز میکنه و خشکش زده و میگه امکان نداره! بشیر میگه فهمیدم به کمک احتیاج داری اومدم کمکتو به داخل میره….