خلاصه داستان قسمت ۱۲۰ سریال ترکی شربت زغال اخته + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد قسمت ۱۲۰ سریال ترکی شربت زغال اخته می باشید. همراه ما باشید. سریال ترکی «شربت زغال آخته» (Kızılcık Şerbeti) محصول سال ۲۰۲۲ کشور ترکیه می باشد که به سفارش شبکه «شو تی وی» ساخته شده است. کارگردان این سریال را «هاکان کیرواوانچ» و نویسندگی اش را «ملیس جیولک» برعهده دارند. این سریال روزهای زوج ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود.
قسمت ۱۲۰ سریال ترکی شربت زغال اخته
عامر میره پیش بشیر و میگه تو چطور اومدی اینجا؟ چجوری زنده ای؟ من هنوز شوکه ام! بشیر میگه من با لمان به زور ازدواج کرده بودم وقتی تصادف کردم دیدم بهترین موقع ست واسه خلاص شدن. من عاشق یه نفر شده بودم وقتی خبر ازدواجت با لمانو شنیدم ناراحت شدم من ازش خلاص شده بودم ولی تو گرفتار شدی زندگیت سیاه شد عامر میگه نشد کردی! تو زندگیمو سیاه کردی! بشیر میگه من از وجود مته خان خبر نداشتم وگرنه نمیرفتم و تورو تنها نمیزاشتم! سپس در آخر بهش میگه من اومدم تا کنارت باشم عامر میگه واقعا؟ او میگه آره ولی نباید هیچکی بفهمه من اینجام! مصطفی میره پیش پدر و مادرش و ازشون عذرخواهی میکنه و میخواد تا کش ندن ماجرارو پنبه غر میزنه که مصطفی میره. نورسما حالش بدتر شده و تبش رفته بالا که امید میبرتش به بیمارستان دولتی اما از بس شلوغ بود که از اونجا میرن به یه بیمارستان خصوصی. فاتح از مادرش میفهمه که نورسما مریض شده که بهش زنگ میزنه اما امید برمیداره و میگه ماجرارو سپس میگه نورسما ازت میخواد به کسی چیزی نگی که نگران نشن و خودشم نیاد حالش خوبه رفت خونه بهش زنگ میزنه اما فاتح طاقت نمیاره و میره. او بیمارستانو پرداخت میکنه و میره سراغ نورسما و با امید کمک میکنن ببرنش به خونه.
شب پنبه قبل از خواب میخواد بره پیش فاتح تا ببینه نورسما چطور بود که میبینه نیست تو خونه و به عبداله خان میگه این پسر دوباره نیست آخرین بار که نصفه شب خونه نبود دیدیم چه اتفاقی افتاد! فردای آن روز نورسما حالش بهتر شده که فاتح میره اونجا. وقتی با نورسما تنها میشه بهش میخواد پول بده که نورسما قبول نمیکنه و میگه من از زندگیم راضیم و خوشبختم نمیتونم با پول بقیه زندگی کنم! اگه کمک احتیاج داشتم میام پیشت فاتح قبول میکنه. عامر تو شرکت از عبداله خان درباره بشیر میپرسه و میگه اون عاشق کسی شده بود؟ او تایید میکنه و میگه بابا راضی نبود اونم دیگه کنار اومد با سرنوشتش عامر میگه ای کاش با عشقش زندگی میکرد عبداله خان میگه تو که زندگی کردی چیشدی؟ تو هم طلاق گرفتی! آذرخش با ارطغرل صحبت میکنه و میگه که میخواد بره به بهونه دادن زغال و خوراکی با نازلی حرف بزنه ارطغرل راننده شو میفرسته تا با اون بره که بلایی سرش نیارن. آذرخش میبینه پدر نازلی نیست و با مادر نازلی بعد از دادن آذوقه ها حرف میزنه. تو یه فرصت به نازلی میگه تو کمک میخواستی آره؟ او تایید میکنه که آذرخش میگه فردا میای تو برنامه حرف میزنی و کسی دیگه نمیتونه بلایی سرت بیاره و باهاش فردا تو یه مکان ساعت ۱۲ قرار میزاره….