خلاصه داستان قسمت ۱۲۲ سریال ترکی شربت زغال اخته + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد قسمت ۱۲۲ سریال ترکی شربت زغال اخته می باشید. همراه ما باشید. سریال ترکی «شربت زغال آخته» (Kızılcık Şerbeti) محصول سال ۲۰۲۲ کشور ترکیه می باشد که به سفارش شبکه «شو تی وی» ساخته شده است. کارگردان این سریال را «هاکان کیرواوانچ» و نویسندگی اش را «ملیس جیولک» برعهده دارند. این سریال روزهای زوج ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود.
قسمت ۱۲۲ سریال ترکی شربت زغال اخته
پدر نازلی به کمک روزگار تحصیلو قبول کرده و به برنامه زنگ میزنه و به نازلی میگه که قبوله میتونی ادامه تحصیل بدی نازلی و همه خوشحال میشن. شعله به سر قرار با عبداله خان رفه و اونجا درباره وضعیت امید و نورسما حرف میزنن. دوعا تو خونه هرکاری میخواد بکنه دلبر گیر میده و میگه اینجوری انجام بدی بهتره دوعا کلافه میشه و میگه من برم. شعله به عبداله خان میگه که باید به امید و نورسما کمک کنیم عبداله خان میگه کمک منو قبول نمیکنن هروقت خواستم کمکی کنم یه مشکل پیش اومده سپس عبداله خان میگه تو ازدواج نکن چون دلت یه جای دیگه گیره شعله میگه اگه خودتو میگی یه مدت اینجوری بود دیگه یاد گرفتم بزدل هارو دوست نداشته باش. همان موقع عامر و مصطفی به اون رستوران میرن و عامر ازش میخواد بره یه جای خوب پیدا کنه بشینه تا اون ماشینو پارک کنه. مصطفی میره داخل و پدرشو با شعله میبینه که جا میخوره سپس یاد روزی میوفته که اونارو باهمدیگه دیده بود و سریعا از اونجا میره. ارطغرل به کانال میره و همه واسش دست میزنن به خاطر بورسیه کردن نازلی. خبر برنامه آذرخش تو اخبار پخش میشه که عامر با بغض بهش نگاه میکنه بشیر تو مخش میره که کار خودتو نگاه کن تو بهش زخم زدی ولی ارطغرل داره زخمشو ترمیم میکنه! عامر کلافه و عصبی میشه.
مصطفی تو خونه از پدرش میپرسه امروز چیکار کردین؟ یخورده زود زدم بیرون! او میگه باید چیکار میکردم؟ تو شرکت بودم دیگه مصطفی که میدونه دروغ میگه میره. شب تو خونه آذرخش هم بهش تبریک میگن به خاطر موفقیتش سپس بحث امید که سیم برق کشیده واسه خودش وسط کشیده میشه. بعد از چند دقیقه روزگار و مته خان به اونجا میان. فاتح میره پیش دوعا از قصد تا او ببینه حسابی به خودش رسیده و شب بخیر میگه و از خونه بیرون میزنه دوعا هم تعقیبش میکنه. نیلای فهمیده مصطفی ناراحته و ازش میپرسه چیشده؟ او هم ماجرارو میگه نیلای میگه دیدی گفتم! باید اول مطمئن بشیم دستشونو رو کنیم من نقشه دارم و میزم گوشی بابارو زود برمیدارم و میام. نیلای از گوشی عبداله خان به شعله پیام میده که خیلی دوست دارم همش به تو فکر میکنم دیگه نمیتونم تحمل کنم میخوام به همه بگم و باهاش ساعت ۱۱ قرار میزاره سپس پیامو پاک میکنه. شعله با دیدن پیام شوکه میشه. سولماز با امید حرف میزنه درباره برق کشی که او میگه من نمیدونستم حتما زلفی یه اشتباهی کرده سپس معذرت خواهی میکنه و سولماز نصیحتش میکنه که یه کار دیگه هم پیدا کنه تا کارشون بیخ پیدا نکرده و دعوا نشده بین خودش و زنش.
دوعا میبینه فاتح به هتل رفته و دنبالش میره وقتی زنگ اتاقو میزنه دوعارو میبینه که جا میخوره دوعا اونجا باهاش دعوا میکنه سپس بهش میگه منو اونجا زندانی کردی اینجا با عشقت قرار بزاری؟ فاتح تایید میکنه که دوعا میگه منم می موندم تا بهش بگم چه جونوری هستی بعد از چند دقیقه زنگ در زده میشه که او میبینه سنگول جمره را آورده فاتح میگه پس تنها عشقم اومد و بچه شو میگیره و به داخل میره. دوعا میگه میگه تو واقعا مریضی! فاتح میگه میخواستم اینجوری بهت ثابت کنم که دوتا عشق بیشتر تو زندگیم ندارم یکی دخترم یکی تو! دوعا میگه من رام این حرفات نمیشم و از اونجا میره که فاتح بهش میگه منم میام. فردای آن روز مصطفی میره به محل قرار پدرش با شعله. شعله حاضر شده و حسابی خوشحاله و تو ماشین مدام خودشو چک میکنه. مصطفی پدرشو تو محل قرار میبینه و جا میخوره که عبداله خان میگه با شعله خانم کار داشتی؟….