خلاصه داستان قسمت ۱۳۶ سریال ترکی شربت زغال اخته + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد قسمت ۱۳۶ سریال ترکی شربت زغال اخته می باشید. همراه ما باشید. سریال ترکی «شربت زغال آخته» (Kızılcık Şerbeti) محصول سال ۲۰۲۲ کشور ترکیه می باشد که به سفارش شبکه «شو تی وی» ساخته شده است. کارگردان این سریال را «هاکان کیرواوانچ» و نویسندگی اش را «ملیس جیولک» برعهده دارند. این سریال روزهای زوج ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود.
قسمت ۱۳۶ سریال ترکی شربت زغال اخته
دوعا میره پیش پنبه و نیلای و نورسما و میگه شب یه مهمونی گرفتم و شام دعوت کردم خانواده مو برای جشن عقد من و فاتح و از نورسما دعوت میکنه که اونم بیاد نورسما قبول میکنه بعد از رفتنش پنبه حرص میخوره. شب ارطغرل به مهری میگه بدو حاضرشو داره دیر میشه، مهری با ظاهری متفاوت میاد پایین که ارطغرل شوکه میشه و ازش میخواد بره ظاهرشو عوض کنه و درست لباس بپوشه و آرایششو پاک کنه اما مهری کوتاه نمیاد و میگه پس من نمیام ارطغرل هم میگه نیا برو تو اتاقت و خودش تنهایی میره. امید به عامر زنگ میزنه و میگه دوستم زنگ زد بهم گفت دلش واست تنگ شده و دعوتت کرد بری کلوپ پیشش عامر میگه باشه حوصله منم سر رفته بود تو نمیای؟ امید میگه نه باید برم خونه پنبه خانم. پنبه به روزگار زنگ میزنه و ازش میپرسه تو کلانتری آشنا داره یا نه و نقشه اش را بهش میگه روزگار خوشش میاد و میگه آره دارم عجب فکری کردین! بسپارین به من. همه به خانه پنبه رفتن و دور هم جمع شدن و اونجا مته خان سراغ مهریو میگیره که او میگه فکر کنم مریض شده بود موند تو خونه. عامر تو کلوب یه دختریو دیده و ازش خوشش اومده. اون دختر موقع راه رفتن میخوره به عامر و ازش معذرت خواهی میکنه که همون باعث میشه حرف زدنشون باهم شروع بشه و آشنا بشن و شروع میکنن باهمدیگه نوشیدنی خوردن و رقصیدن. پنبه حاضر میشه و میره سر میز شام و جای عبداله خان میشینه و میگه بالاخره عبداله خان رفته پیش شعله خانم من بشینم جاش تا خالی نمونه صندلیش همگی جا میخورن از اومدن یهوییش.
پنبه به آذرخش میگه تبریک میگم انگاری بعد از عامر چسبیدین به ارطغرل خان خداروشکر به مذهبیا علاقه پیدا کردین اگه خدا بخواد شاید شما هم محجبه شدین! آذرخش میگه بعد از این حرفتون فقط میتونم آرزو کنم هرکسی جایگاهشو پیدا کنه و چیزی نمیگه. پنبه از گذشته که نورسما با ارطغرل کار میکرده حرف میزنه که اونا منظورشو نمیفهمن آذرخش یاده گذشته میوفته که ارطغرل گفته بود از یکی خوشم اومده بود ولی فهمیدم متعهله. مهری آخرشب با ناراحتی رفته خونه عامر و مته خان هم که اونجاست باهاشون درد و دل میکنه. میگه با بابام دعوام شد سپس به داخل میرن و عامر به ارطغرل خبر میده که مهری اونجاست و ارطغرل قبل از رفتن به خونه میره دنبالش و به خاطر اینکه بدون اجازه یکدفعه ای رفته خونه مته خان از دستش عصبیه. فردای آن روز دوعا سرآشپزی مرد به خانه آورده که نیلای به پنبه خبر میده پنبه حرص میخوره. سپس تو یه فرصت میره پیش پسره و بهش میگه که حقوق دو ماهتو بهت میدم فقط به دوعا میگی که نمیتونی اینجا بمونی و میری چون خانم این خونه منم نه عروس! حرف اول و آخرم من میزنم! سپس میره که دوعا میاد و اون پسر بهش میگه نمیتونه کار کنه دوعا میفهمه پنبه چیزی بهش گفته و میره و بازخواستش میکنه واسه کارش اما پنبه میگه آشپز آوردن با مهمونی گرفتن خیلی فرق میکنه نمیتونی همچین کاریم نی اجازه نمیدم! دوعا بعد از کمی کل کل از اونجا میره….