خلاصه داستان قسمت ۱۴۰ سریال ترکی حسرت زندگی + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۴۰ سریال ترکی حسرت زندگی هستید همراه ما باشید. سریال حسرت زندگی با تمرکز بر زندگی شخصیت‌های مختلف، روایتگر قصه‌هایی از عشق، خیانت، دسیسه و روابط پیچیده انسانی است. شخصیت‌های اصلی سریال هرکدام با مشکلات و چالش‌های زندگی خود دست و پنجه نرم می‌کنند و در این میان، روابط خانوادگی و عاشقانه آن‌ها تحت تأثیر قرار می‌گیرد.

قسمت ۱۴۰ سریال ترکی حسرت زندگی

قسمت ۱۴۰ سریال ترکی حسرت زندگی

وجدان به همراه نیلوفر میرن به خونه طاهر پیش شوکران و بچه ها و بهشون میگه که اومدیم یکم باهم وقت بگذرونیم یه چایی بخوریم البته اگه نمیخواین بخوابین! شوکران میگه آخه مگه خواب به چشممون میاد؟ و میره واسه طاهر یکسری لباس و وسیله و خوراکی جمع میکنه که وجدان میره پیشش شوکران از سرمایی بودن طاهر میگه و گریه میکنه به حال طاهر که اونجا الان سردشه وجدان میگه که تو هنوز انگاری دوسش داریا! شوکران میگه چه دوست داشتنی؟ الان باید بهش فحش بدم به خاطر وضعیتی که پیش آورده! اون فقط پدر بچه هامه و علاقه ام بهش واسه اینه نه چیز دیگه ای وجدان قبول میکنه. غمزه به عمر زنگ میزنه و میگه من با جرن حرف زدم قرار شده فردا بریم پیش وکیل عمر میگه باشه من خودم میرم اما غمزه میگه من نمیتونم کاری نکنم! باید باهات بیام عمر بعد از کمی بحث کردن باهاش میگه باشه پس اونجا میبینمت و قطع میکنه که غمزه میگه یعنی از خونه باهم نمیریم؟ که یکدفعه میبینه قطع کرده! فردای آن روز حاجی تو مسجد بعد از نماز سخنرانی میکنه و از بدی و خوبی میگه که بعضیا به خاطر طاهر از اونجا میرن و حرف های حاجی را باور نمیکنن.

همان ها جلوی مسجد جلوی حاجیو میگیرن و درباره ماجرای طاهر ازش میپرسن که عمر باهاشون دعوا میکنه که هرچی میشنون باور میکنن و از اونجا میره پیش وکیل حاجی بهشون میگه وقتی حرف هایی که داخل زدمو باور نکردیم حوصله ندارم دوباره بگم و میره. آنها میرن به کلانتری که طاهر را سوار ماشین میکنن و میبرن به دادگاه حاجی میگه نگران نباش پسرم بهترین وکیلو گرفتیم برادرت پیشته! غمزه و عمر باهم رفتن پیش وکیل که او اول با تأخیر میاد اونجا بعدش هم اصلا به حرفاشون گوش نمیده و میگه من این پرونده رو نمیتونم قبول کنم! اونا با عصبانیت از اونجا میرن. دوست حاجی صمد بهش زنگ میزنه و میگه دارم میام استانبول گفتم شاید مهمون بخوای حاجی حسابی خوشحال میشه و میگه قدمت رو چشم مهمون چیه من زندگیمو مدیونتم. فاطما رفته دم در خانه حاجی رشاد رفته ولی روش نمیشه و میخواد برگرده که حاجی از خونه بیرون میاد که با فاطما روبرو میشه فاطما ناچارا باهاش روبرو میشه و به خاطر اتفاق پیش اومده میگه که خیلی ناراحتم و بهش پول میده واسه وکیل که حاجی قبول نمیکنه و میگه لازم نیست ممنونم و بعد از کمی حرف زدن از فاطما تشکر میکنه و میخواد برگرده خونه شون و دیگه حرف پول نزنه…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی حسرت زندگی + عکس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا