خلاصه داستان قسمت ۱۴۸ سریال ترکی شربت زغال اخته + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد قسمت ۱۴۸ سریال ترکی شربت زغال اخته می باشید. همراه ما باشید. سریال ترکی «شربت زغال آخته» (Kızılcık Şerbeti) محصول سال ۲۰۲۲ کشور ترکیه می باشد که به سفارش شبکه «شو تی وی» ساخته شده است. کارگردان این سریال را «هاکان کیرواوانچ» و نویسندگی اش را «ملیس جیولک» برعهده دارند. این سریال روزهای زوج ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود.
قسمت ۱۴۸ سریال ترکی شربت زغال اخته
مته خان به مزون آزرا میره و او با دیدنش خوشحال میشه مته خان میگه اومدم واسه هدیه رودررو ازتون تشکر کنم آزرا پیشنهاد میده برن باهم ناهار بخورن او قبول میکنه و میرن. پنبه با روزگار حرف میزنه تا نورسما را اخراج منه اما روزگار میگه نورسما خیلی باهوشه و ارتقای شغلش به خاطر حرف شما نبوده فقط واقعا کارشو خوب بلد بوده و باهوشه بزار به کارش ادامه بده پنبه میگه باشه. آزرا به مته خان پیشنهاد میده برن به خونه او مته خان جا میخوره و قبول میکنه. ارطغرل با آذرخش قرار میزاره و باهم حرف میزنن او بهش میگه که ما باید از هم جدا بشیم آذرخش میگه اگه به خاطر این ناراحتی اخیره من معذرت میخوام او میگه نه مربوط به اون نیست ما نمیتونیم ما بشیم تو هروقت عامر را میبینی هنوز با حس بهش نگاه میکنی من میبینم چجوری نگاهش میکنی و باهم به این نتیجه میرسن که به درد هم نمیخورن و از هم جدا میشن. آذرخش به خونه میره و با خانواده اش حرف میزنه و میگه اونا جا میخورن ولی سولماز میگه کاملا مشخص بود.
شب فاتح تو اتاقش به قاب عکس نگاه میکنه که پنبه میره پیشش و دلداریش میده و میگه یه دختره ست که فاتح نمیزاره حرفشو تموم کنه و میگه من تازه طلاق گرفتم و میگه نمیخوام. پنبه پیش نورسما میره و ازش میخواد بره بخوابه اما نورسما میگه نمیتونم و وقتی ماجرای زن پیدا کردن واسه فاتح را میفهمه کلافه میشه و با عصبانیت میره. فردای آن روز ارطغرل میره به شرکت پیش عامر و باهاش حرف میزنه و میگه من از آذرخش جدا شدم او جا میخوره و ارطغرل میگه البته هیچوقت ما نشدیم دوتا دوست بودیم فقط و بهش میگه که آذرخش هنوز دوسش داره و اون زن منحصر به فردیه و خوشبختی حقشه و فقط با تو تجربه میکنه عامر خوشحال میشه. مصطفی با خانواده اش به غیر از عبداله خان به رستوران رفتن و اونجا منتظر زلفی هستن که نیلای را بیاره اونجا وقتی نیلای میاد مصطفی ازش میخواد برگرده و دسته گلی بهش میده او خوشحال میشه و قبول میکنه. عامر بره پیش آذرخش و میگه حرف بزنیم و میرن همونجایی که از هم جدا شدن و عامر ازش میخواد دوباره برگرده و باهم باشن و از اول شروع کنن آذرخش لبخند میزنه. شب برای گورکم داره خواستگار میاد و او به شدت ناراحته وقتی مهمونها از راه میرسن میبینن پشت در پنبه و فاتح هستن…