خلاصه داستان قسمت ۱۵۹ سریال ترکی شربت زغال اخته + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد قسمت ۱۵۹ سریال ترکی شربت زغال اخته می باشید. همراه ما باشید. سریال ترکی «شربت زغال آخته» (Kızılcık Şerbeti) محصول سال ۲۰۲۲ کشور ترکیه می باشد که به سفارش شبکه «شو تی وی» ساخته شده است. کارگردان این سریال را «هاکان کیرواوانچ» و نویسندگی اش را «ملیس جیولک» برعهده دارند. این سریال روزهای زوج ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود.
قسمت ۱۵۹ سریال ترکی شربت زغال اخته
عبداله خان وقتی بقیه از پیشش میرن به شعله زنگ میزنه اما او جواب نمیده که عبداله خان بهش پیام میده و میگه باید باهم حتما حرف بزنیم خونه باش فردا صبح. آذرخش وقتی میبینه دوعا تو خودشه بهش میگه چیشده؟ او درباره فاتح حرف میزنه و میگه اون دخترو دوست داره فکر میکردم به اصرار خانواده بوده و آذرخش درباره حقایق حرف میزنه و آرومش میکنه. دوعا میره چیمن را صدا کنه برای صبحانه اما میبینه گریه میکنه و حالش خوب نیست و قرار میشه بعد از رفتن آذرخش باهم حرف بزنن. عبداله خان میخواد بره با شعله حرف بزنه که پنبه جلوشو میگیره و میگه اول با زنت حرف بزن با من حرف نزدی! و باهم میرن حرف بزنن پنبه با عصبانیت سرزنشش میکنه و باهم بحث میکنن که عبداله خان میگه بیا و جداشیم از هم اما پنبه بهم میریزه و باهاش دعوا میکنه سپس عبداله خان میره و بچه های پنبه بهش رسیدگی میکنن. نورسما وقتی با مادرش تنها میشه بهش میگه که امید از خونه رفته گفت ازهم کمی جدا باشیم تا بعد دوباره حرف بزنیم پنبه واسه اونم ناراحت میشه. عبداله خان رفته پیش شعله و ازش میپرسه درسته که بارداری؟ او تأیید میکنه و درباره رابطه شون و بلاهایی که سرشون اومده حرف میزنن در آخر شعله میگه من بچه مو به دنیا میارم و دیگه ام تورو نمیخوام اما عبداله خان تمام تلاششو میکنه تا منصرفش کنه و برگردونتش به زندگی اما شعله میگه بسه بهم فشار نیار نمیخوام نمیفهمی؟ و ازش میخواد بره.
چیمن به دوعا همه چیزو میگه دوعا شوکه میشه و میگه عجب آدم های عوضی هستن! و وقتی میفهمه گوکان برادر گورکم بوده بیشتر جا میخوره. عامر از برگشتن عبداله خان به شرکت خوشحال شده. مته خان به محل کار آزرا میره که میبینه با یه پسر گرم گرفته او ازش میپرسه اون کیه؟ آزرا باهاش خوب رفتار نمیکنه و میگه چرا الکی دور برداشتی؟ ما فقط یکم خوش گذروندیم همین! مته خان بهم میریزه و باهاشم رابطه شو بهم میزنه و بیرون میره. فاتح که سپرده بوده گورکم را تعقیب کنن میره به یه فروشگاه و باهاش حرف میزنه و میگه فردا باهم قرار بزاریم؟ باهم حرف میزنیم اگه نخواستی دیگه منو نمیبینی او قبول میکنه. مته خان به چیمن زنگ میرنه و میگه با آزرا تموم کردم حالم خوب نیست اونم میگه منم با گوکان تموم کردم آنها تعجب میکنن و باهم برای سرشب قرار میزارن….