خلاصه داستان قسمت ۱۵ سریال ترکی عشق از نو + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۵ سریال ترکی عشق از نو را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی عشق از نو (به ترکی استانبولی: Aşk Yeniden) مجموعه تلویزیونی ترکیه‌ای، در ژانر کمدی، عاشقانه است که مهر ۹۹ با دوبله فارسی توسط شبکه های جم در حال پخش می باشد. بازیگران اصلی آن ازگه ازپیرینچی، بورا گولسوی می باشند.

قسمت ۱۵ سریال ترکی عشق از نو

خلاصه داستان سریال ترکی عشق از نو 

زینب که بدون خبر دادن به خانواده اش، با عشقش اَرتان به آمریکا فرار کرده بود، بعد از اینکه توسط ارتان ترک شد، با پسر چند ماهه اش، نا امید به ترکیه برمی گردد. زینب که نمی‌داند چه توضیحی دربارهٔ پسرش، به پدر خود بدهد، درمانده سوار هواپیما می‌شود. از طرف دیگر فاتیح که برای فرار از نامزد اجباریش به آمریکا رفته بود، بعد از شکست عشقی در آمریکا تصمیم به بازگشت به ترکیه می‌گیرد. داستان این دو که در راه برگشت به خانه با هم آشنا می‌شوند، قصهٔ سریال عشق از نو ست.که لحظات خنده دار و عاشقانه‌ای را می‌آفریند.

قسمت ۱۵ سریال ترکی عشق از نو 

شب، شوکت نیز به خانه فهمی آمده و همه سر میز شام هستند. آنها منتظر آمدن فاتح و زینب هستند. فاتح و زینب به خانه رسیده و پنهانی از در پشتی وارد می شوند تا لباس عوض کنند. سلین با نگهبان تماس میگیرد و نگهبان میگوید که فاتح و زینب به خانه آمده اند. سلین پیشنهاد میدهد که چراغ ها را خاموش کنند تا زینب و فاتح که از این مهمانی شام خبر ندارند، غافلگیر بشوند. زینب و فاتح داخل آمده و در تاریکی به زمین می خورند. چراغ ها روشن شده و آنها خودشان را مقابل میز شام می بینند. خانواده ها از دیدن آنها در لباس عروس و داماد متعجب می شوند. زینب میگوید که آنها قصد سوپرایز داشته اند تا بخاطر اینکه خانواده ها آنها را در لباس عروسی ندیده اند، ماجرای عکس ها جبران شود. شوکت تازه متوجه نبود اورهان می شود و سراغ او را میگیرد. فهمی میگوید که او را از خانه بیرون کرده اند. شوکت عصبانی شده و آنها دعوایشان می شود. در این حین، با شوکت تماس گرفته و خبر می‌دهند که دایی او فوت کرده است. شوکت و یادگار برای مراسم دایی او به شهرستان می روند و فاتح و زینب به همراه بچه به خانه شوکت برمیگردند. هوای خانه به شدت سرد است و زینب از فاتح میخواهد که بخاری نفتی را روشن کند. فاتح که تا به حال چنین کاری نکرده، مدتی با بخاری مشغول شده و در نهایت به سختی آن را روشن میکند.
او به اتاق رفته و میبیند که زینب خوابش برده است. صبح روز بعد، سلیم با گریه بیدار می شود. فاتح قصد دارد به او غذا بدهد اما چون وارد نیست، زینب را بیدار میکند. او متوجه می شود که زینب تب دارد. سپس زینب را به حمام میفرستد و او را گرم می‌کند تا بهتر شود. فاتح برای خرید بیرون رفته و سپس به خانه می آید و برای زینب سوپ درست میکند. در خانه فهمی، او از اینکه مدام وسایلش گم شده و خوراکی هایش ناپدید می شوند شاکی شده و خدمتکاران را در این مورد مواخذه میکند و تصور میکند که مقدس از آنها خواسته تا این کار را بکنند. خدمتکاران انکار کرده و سپس بحث جن را پیش میکشند. فهمی به فکر فرو رفته و طبق یک داستان قدیمی، تصور میکند که بخاطر بیرون کردن اورهان که بچه یتیم بوده، جن برای اذیت کردن او به خانه آمده است. زینب تا شب در اتاق خوابیده است. فاتح برای او سوپ می رود و به سلیم رسیدگی میکند. نیمه شب، زینب خواب میبیند که ارتان به آنجا آمده و سلیم را با خود برده است‌. او با فریاد بیدار می شود. فاتح او را آرام کرده و سپس در مورد ارتان از او سوال میکند. زینب تمام ماجرا را برای او تعریف میکند. فاتح نیز در مورد دوست دختر خودش در آمریکا به او میگوید. زینب از اینکه با یک بچه به خانه پدرش برگشته ابراز ناراحتی میکند. فاتح میگوید که او به همراه بچه و شوهرش برگشته است. زینب میگوید که آن دو بهتر می‌دانند که این ها فقط نقشه بوده و حقیقت ندارد. فاتح با نگاهی عاشقانه به زینب میگوید که شاید همه اینها حقیقت داشته باشند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا