خلاصه داستان قسمت ۱۶۷ سریال ترکی شربت زغال اخته + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد قسمت ۱۶۷ سریال ترکی شربت زغال اخته می باشید. همراه ما باشید. سریال ترکی «شربت زغال آخته» (Kızılcık Şerbeti) محصول سال ۲۰۲۲ کشور ترکیه می باشد که به سفارش شبکه «شو تی وی» ساخته شده است. کارگردان این سریال را «هاکان کیرواوانچ» و نویسندگی اش را «ملیس جیولک» برعهده دارند. این سریال روزهای زوج ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود.
قسمت ۱۶۷ سریال ترکی شربت زغال اخته
پنبه و شعله دوباره باهم سر عبداله خان کل کل میکنن و پنبه میگه نمیزارم به هم برسین و خوشبخت بشین! نمیزارم به چیزی که میخوای برسی شعله میگه تو هنوز نفهمیدی؟ تو منو کشوندی به اینجا و بعد از کمی بحث پنبه میره تو اتاقش و حرص میخوره با خودش میگه که این زنیکه ول کن نیست خدایا خودت کاری کن بره دیگه برنگرده! فردای آن روز پنبه به گورکم زنگ میزنه و میگه برن باهم خرید واسه عروسی. چیمن به مته خان گفته بره خونه اش و باهم صحبت میکنن که گوکان میاد و با دیدن مته خان جا میخوره. مته خان وقتی میره گوکان با چیمن حرف میزنه و میگه وقتی من نیستم مرد میاری خونه؟ چیمن میگه چی میگی؟ مته خان مثل برادرمه! گوکان میگه فقط زمانی میتونی ببینیش که منم باشم در ضمن حرمت این روسری رو سرتو نگه دار! دوستی مرد و زن حرامه نداریم اصلا! چیمن جا خورده. نیلای به دوعا زنگ زده و میگه بیا بچه هامونو از هم دور نکنیم و باهم ساحل قرار میزارن. نیلای با دوعا درد و دل میکنه و از واقعیتی که درباره خانواده اش فهمیده بهش میگه سپس میخواد تا به کسی چیزی نگه.
تو شکرت عامر وقتی میبینه حال عبداله خان زیاد خوب نیست میگه شب بریم بیرون یه هوایی بخوره به سرمون؟ او قبول نمیکنه که مته خان و عامر اصرار میکنن و در نهایت قبول میکنه سپس شب بعد از افطار کردن باهم میرن به کلوب. اونجا مته خان عکس میگیره و میزاره تو فضای مجازی که شعله با دیدن عکس جا میخوره و زنگ میزنه به عبداله خان که میبینه جواب نمیده سپس میره پیش پنبه و عکسو بهش نشون میده. پنبه حرص میخوره و بعد از رفتن او به خودش میگه خدایا باز آبروریزی دیگه ای پیش نیاد! عبداله خان آخرشب به شعله زنگ میزنه و میگه که به اصرار عامر و مته خان رفتیم الانم دارم میرم خونه فردای میگم به کارهای خونه مون برسن تو هم از اونجا کم کم بیای بیرون دیگه. فردای آن روز شعله با پنبه بحث میکنه دوباره و حسابی عصبیه میکنه که او شروع میکنه به کشیدن موهای شعله و شعله برای دفاع از خودش هلش میده که پنبه از پله ها پرت میشه پایین. شعله شوکه میشه و بچه هاش از داخل خونه بیرون میان و فاتح میگه زنگ بزنین به آمبولانس….