خلاصه داستان قسمت ۱۶ سریال ترکی شربت زغال اخته + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد قسمت ۱۶ سریال ترکی شربت زغال اخته می باشید. همراه ما باشید. سریال ترکی «شربت زغال آخته» (Kızılcık Şerbeti) محصول سال ۲۰۲۲ کشور ترکیه می باشد که به سفارش شبکه «شو تی وی» ساخته شده است. کارگردان این سریال را «هاکان کیرواوانچ» و نویسندگی اش را «ملیس جیولک» برعهده دارند. این سریال روزهای زوج ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود.
قسمت ۱۶ سریال ترکی شربت زغال اخته
آذرخش و چیمن با عامر و مته به بولینگ رفتن و باهمدیگه بازی میکنن و حرف میزنن. حسابدار عبداله خان بهش خبر میده که عروسشون نیلای مبلغ زیادی پول خواستن تا واسشون واریز کنم خواستم بهتون خبر بدم عبداله خان میگه من کارارو میکنم تو نمیخواد واریز کنی. کایهان و اجم درحال حرف زدنن و کایهان میگه باید از طریق پنبه خانم وارد بشیم اجم میگه یعنی چی؟ کایهان میگه زنگ بزن به پنبه تا باهاش حرف بزنیم ببینیم چی میشه. اجم به پنبه زنگ میزنه و باهاش حرف میزنه پنبه بهش میگه دفعه بعد بیاین خونه ما اجم قبول میکنه که پنبه میگه من بهتون اطلاع میدم. شب تو خونه سولماز از چیمن میپرسه امروز چیکار کردین؟ چیمن تعریف میکنه و در آخر با مادربزرگش بحثش میشه و به اتاقش میره. سولماز به آذرخش میگه بچه هات زبون دارن اندازه قدشون! اگه میزدی تو دهنشون از اون اول میفهمیدن بزرگتر کوچیکتر یعنی چی! عبداله خان از پنبه میخواد تا نیلای و مصطفی را صدا کنه تا به اتاقش برن پنبه استرس میگیره و به نورسما میگه و ادامه میده که نمیدونم چیشده بابات خیلی عصبی بود! نیلای و مصطفی به اتاق پدرش میرن او با آنها درباره پولی که نیلای خواسته حرف میزنه و در آخر هم پول را نمیده و سرزنششون میکنه که چرا با او مشورت نکردن.
نیلای گریه میکنه و ازشون میپرسه که چرا پولو نمیده اگه فاتح خواسته بود میدادیم ولی به مصطفی که رسید نه؟ سپس بعد از کمی حرف زدن به اتاقش برمیگرده. همگی با دیدن نیلای جا میخورن و فاتح میپرسه چیشده؟ او میگه از بابات بپرس و میره. پنبه پیششون میره و میپرسه ماجرا چیه؟ سپس سر میز شام همگی جمع میشن به جز نیلای. سر میز فاتح میپرسه از دوعا که امروز چیکار کردی؟ او از مغازه گردیاش میگه و ادامه میده که به کلیسا هم رفتیم واسه دعا کردن همگی شوکه میشن و پنبه بهش میگه که این کار درستی نیست نباید به اونجا بری تا مسجد هست چرا کلیسا؟ آنها یر این موضوع بحث میکنن که فاتح عصبی میشه و جلوی همه سر دوعا داد میزنه و در آخر ازش میخواد معذرت خواهی کنه دوعا که شوکه شده بدون حرفی به اتاقش میره. عبداله خان بعد از رفتن دوعا به پنبه میگه رفتارت خوب نبود فرقی نداره تو کلیسا دعا کنه یا مسجد بالاخره اعتقاد و باور این وسط مهمه فقط نباید اینجوری میگفتی جلوی همه. فاتح میره تا از دل دوعا دربیاره اما دوعا آروم نمیشه و با خودش میگه حقته! به حرف مادرت گوش ندادی حالا باید بکشی!
فاتح پیشش میره و سعی میکنه ازش معذرت خواهی تا ببخشتش اما موفق نمیشه و دوباره دعواشون میشه. فردای آن روز آذرخش به جان زنگ میزنه و میگه که منم میخوام ازون زن ها شکایت کنم جان سعی میکنه منصرفش کنه اما موفق نمیشه واسه همین جان میره پیش عامر و از طریق اون وارد میشه و میخواد تا او باهاش حرف بزنه عامر قبول میکنه. دوعا از اتاقش بیرون میاد و میخواد بره بیرون که سرسنگین جواب پنبه را میده و در آخر میره که پنبه با کلافگی نگاهش میکنه و به نورسما میگه این دختر طلبکارم شده فقط به خاطر فاتح بهش چیزی نمیگم. پنبه با نیلای به بهونه دیدن یکی از دوستاش به امامزاده میرن و دعا میکنن تا به نیلای خدا یه بچه بده. نورسما در خانه تنهاست و میره تو اتاقش. امید به شعله میگه من برم خونه نورسما تا این جعبه هارو بهشون تحویل بدم شعله میگه نورسما؟ و لبخند میزنه. امید میگه پس چی بگم پیرکی خوبه؟ شعله با طعنه میگه خودت خوب میدونی چی میگم!…