خلاصه داستان قسمت ۱۶ سریال ترکی پناهم ده + عکس
خلاصه داستان قسمت ۱۶ سریال ترکی پناهم ده را در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران این سریال قرار داده ایم. همراه ما باشید. سریال ترکی مرا پنهان کن (Sakla Beni) محصول سال ۲۰۲۳ شبکه استار تی وی به کارگردانی «ندیم گوج» و نویسندگی «هدیه گلشاهین» و «نرگس اوتلو اوغلو آکوغلو» است. اسامی بازیگران این سریال عبارتند از؛ آسوده کالبک، جمره بایسل، اوراز کایگیلار اوغلو، نیلوفر آچیکالین، جیدا دوونجی، سوینچ اربولاک، کامیل گولر، سنای گورلر، سیلا کورکماز، تامر لوونت، نیزام نامیدار، ادیپ سانر، سرا توکدمیر، آجلیا دورویم ییلهان.
قسمت ۱۶ سریال ترکی پناهم ده
ناز با مته وقتی به اتاقشان میرن ناز با کلافگی و عصبانیت میگه زنیکه روانیه، من که بهت گفتم اینجا خیلیا باهات ازدواج کردن یه جوری رفتار کرد و لباس پوشید انگار اونم باهات ازدواج میخواد بکنه و کمی غر میزنه. سپس به جای تخت توی اتاق گیر میده و میگه اینم جاشو عوض کن نمیتونم اینجوری بخوابم سپس اینجیلا رو صدا میزنه تا کمکش کنه لباسشو در بیاره. بعد از باز کردن لباسش به سرویس بهداشتی میره و به اینجیلا میگه لباس برام بیار. ناز استرس داره و حالش خوب نیست از طرفی مته به اینجیلا میگه حتی اینجا هم اومدی! اینجیلا بهش میگه میخواستی چیکار کنم؟ وقتی صدام زد و ازم کمک خواست؟! سپس میخواد از اونجا بره که ناز میگه نمیخواد به اوزان هم بگو بیاد اینجا بازی کنیم. مته میگه بازی چیه خستهایم بخوابیم اما ناز که از خوابیدن فرار میکنه میگه نه سپس با اینجیلا حرف میزنه و ازش میخواد تا تنهاش نذاره چون خیلی میترسه و احساس خفگی داره سپس لباساشو میپوشه و به مته میگه منو ببر خونمون دلم هوای اونجارو کرده نمیتونم بخوابم، حالم خوب نیست! مته تلاش میکنه تا حالشو خوب کنه و آروم بشه اما موفق نمیشه سپس با همدیگه به طرف خانه پدر و مادر ناز میرن.
آنها وقتی ناز را میبینند جا میخورند و ازشون میپرسن که اتفاقی افتاده چی شده؟ ناز تو اتاقش با مادرش حرف میزنه و میگه نمیتونم اونجا بمونم به مته هم بگو همین جا تو یکی از اتاقهای مهمان بمونه مادرش مخالفت میکنه و میگه نمیتونی! تو دیگه ازدواج کردی و باید خونه شوهرت باشی نه اینجا سپس میپرسه اتفاق خاصی افتاده اونجا؟ که ناز میگه نه فقط تعدادشون زیاده نمیتونم اونجا زندگی کنم و بهونههای عجیب غریب میاره فیلیس باورنکرده ناز با کلافگی میگه ترسیدم خیالت راحت شد؟ فیلیس کمی باهاش حرف میزنه تا بفهمه از چی میترسه از طرفی پدربزرگ ناز با مته حرف میزنه و میگه به این فکر نکردی که چه حرفهایی در بیارن واسمون؟ و او را سرزنش میکنه. مته وقتی با اینجیلا تنها میشه میگه تو چیکار میکنی؟ با اوزان! اینجیلا میگه من میرم از اینجا تا یه زندگی جدید درست کنم حالا یا تنها یا با اوزان. مته عصبی و کلافه میشه. فردای آن روز اینجیلا میخواد بره مته را که روی کاناپه خوابیده بود بیدار کنه که مته بیدار میشه و با دیدنش جا میخوره که اینجیلا میگه اومدم بیدارت کنم واسه صبحانه مته میگه همین که روزم اینجوری شروع شد معلومه چجوری تموم میشه! و میره…