خلاصه داستان قسمت ۱۷۶ سریال ترکی شربت زغال اخته + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد قسمت ۱۷۶ سریال ترکی شربت زغال اخته می باشید. همراه ما باشید. سریال ترکی «شربت زغال آخته» (Kızılcık Şerbeti) محصول سال ۲۰۲۲ کشور ترکیه می باشد که به سفارش شبکه «شو تی وی» ساخته شده است. کارگردان این سریال را «هاکان کیرواوانچ» و نویسندگی اش را «ملیس جیولک» برعهده دارند. این سریال روزهای زوج ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود.
قسمت ۱۷۶ سریال ترکی شربت زغال اخته
عامر برای جمره لالایی میخونه و میخوابونتش که آذرخش جا میخوره و میگه واقعا خوابید دیگه کارت زاره از این به بعد دوعا همش جمره را میزاره پیشت تا بخوابونی عامر میگه با کمال میل قبول میکنم. گیرای به دوعا زنگ میزنه و میگه میای دیگه؟ او میگه نه نمیتونم اومدم دانشگاه پروژه مو تحویل بدم گیرای میگه ای بابا منو تنها نمیزاشتی! دعوا میگه میخواستی نیلای را بشناسی برو بشناس دیگه سپس کمی باهم حرف میزنن و وقتی قطع میکنن گیرای به خودش میگه من میخواد تورو بشناسم نه نیلای که! مادر گورکم میمیره و این خبرو همه میفهمن. گورکم تو خونه حال بد میشه و داد میزنه و گریه میکنه که پنبه به فاتح زنگ میزنه و میگه مادر زنت مرده بیا خونه پیش زنت. همگی جمع شدن و میرن به خونه مادر گورکم. اونجا پدرش بهش میگه که چرا هرچی زنگ زدیم بیای ببینیش چرا نیومدی؟ او میگه مریض بودم که نیلای یهو میگه نه مریض نبودی قشنگ مست بودی! همگی شوکه میشن با شنیدن این حرف که گورکم میخواد بهش حمله کنه فاتح جلوشو میگیره. رسول پدر گورکم بهش میگه تو وقتی مادرت تو بستر مرگ بوده با حجابت میرفتی تو کلوب های شبانه زهرماری میخوردی؟ نیلای میگه نه بی حجاب میرفت!
رسول قاطی میکنه و سیلی تو صورت گورکم میزنه که فاتح عصبی میشه و به رسول حمله میکنه و میگه به چه حقی دست رو زنم بلند میکنی؟ که اونو جدا میکنن و فاتح میگه بیا بریم از اینجا گورکم میگه منو ببر اتاق مامانم. او تو اتاق مادرش گریه میکنه و میگه همینجا میمونم. رسول خان از نیلای میپرسه درباره حجابش که او میگه بالاخره بگم یا نگم؟ پنبه میگه الان وقت حرف ردن درباره اینا نیست و از اونجا میرن. عبدالله خان که صبح بهش خبر دادن برای طبیعی نشون دادن اوضاع شب میره خونه و میگه تازه از آلمان رسیدم و ماجرا و برایش تعریف میکنن او هم از دست گورکم عصبی میشه که مست اومده خونه و با فاتح حرف میزنه، از طرفی از دست فاتحم عصبی میشه که به رسول حمله کرده! از اونجایی که دوعا هم اونجا بوده از بهم ریختگی وضعیتشون خوشحال شده و به خونه میره و با آب و تاب برای سولماز تعریف میکنه. نورسما با روزگار قرار کاری دارن تو کافه و منتظر بقیه هستن از اونجایی که امید تعقیبش کرده اونارو باهم میبینه و فکر میکنه چیزی بینشونه و میگه نداشت جدا بشیم از هم! و میره به کلوبی که توش اجرا داره همیشه. اونجا با یه دختر آشنا میشه و از قصد میرن باهم خونه نورسما شب قبل از رفتن به خونه پدرش میره خودش تا با امید حرف بزنه و بگه که تصمیمشو گرفته و مصمم برای طلاق ولی وقتی میره خونه با دیدن زنی کنار امید بهم میریزه و به زور پشت در اتاق رو پاهاش وایساده….