خلاصه داستان قسمت ۱۷ سریال ترکی عشق از نو + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۷ سریال ترکی عشق از نو را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی عشق از نو (به ترکی استانبولی: Aşk Yeniden) مجموعه تلویزیونی ترکیه‌ای، در ژانر کمدی، عاشقانه است که مهر ۹۹ با دوبله فارسی توسط شبکه های جم در حال پخش می باشد. بازیگران اصلی آن ازگه ازپیرینچی، بورا گولسوی می باشند.

قسمت ۱۷ سریال ترکی عشق از نو

خلاصه داستان سریال ترکی عشق از نو 

زینب که بدون خبر دادن به خانواده اش، با عشقش اَرتان به آمریکا فرار کرده بود، بعد از اینکه توسط ارتان ترک شد، با پسر چند ماهه اش، نا امید به ترکیه برمی گردد. زینب که نمی‌داند چه توضیحی دربارهٔ پسرش، به پدر خود بدهد، درمانده سوار هواپیما می‌شود. از طرف دیگر فاتیح که برای فرار از نامزد اجباریش به آمریکا رفته بود، بعد از شکست عشقی در آمریکا تصمیم به بازگشت به ترکیه می‌گیرد. داستان این دو که در راه برگشت به خانه با هم آشنا می‌شوند، قصهٔ سریال عشق از نو ست.که لحظات خنده دار و عاشقانه‌ای را می‌آفریند.

قسمت ۱۷ سریال ترکی عشق از نو 

مقدس از دستیار خانوادگی شان میخواهد که برای او و ایرم هر طور شده بلیت آنتالیا تهیه کند. او به فهمی و مادربزرگ می گوید که تصمیم گرفته برای استراحت و آرامش به آنتالیا برود. مادر بزرگ از این کار او استقبال میکند تا خودشان نیز آرامش داشته باشند. فاتح از زینب میخواهد که برای شب حاضر باشد تا شام را در رستوران هتل بخورند. او زودتر بیرون می رود و سپس به همراه مهماندار هتل یک دست لباس شیک برای زینب می فرستد. زینب با دیدن لباس خوشحال شده و آن را می پوشد. شب در رستوران، فاتح یک گردنبند زیبا و گرانقیمت به زینب هدیه می دهد.زینب آن را قبول نمیکند و میگوید که برای او زیاد است و دلیلی ندارد چنین هدیه ای از فاتح بگیرد. فاتح به او میگوید که هر زمان به او اعتماد کرد آن را به گردنش بیندازد. صبح روز بعد، مقدس و ایرم به هتل می رسند و سعی دارند کسی آنها را نبیند. آنها با یک نفر قرار میگذارند تا از او بخواهند که در قبال پول، نقش عشق سابق زینب را بازی کند و سپس با بیهوش کردن زینب و بردن او به اتاق خواب و گرفتن عکس، خیانت زینب را ثابت کند. فاتح و زینب برای صبحانه بیرون می آیند. نجاتی مقابل میز آنها می رود و وانمود میکند که عشق سابق زینب است. زینب میگوید که او را نمی شناسند و فاتح او را از میز دور میکند.
بعد از صبحانه، فاتح زینب را دم در هتل می برد و یک ون به او نشان میدهد. زینب به شدت ذوق میکند و از فاتح میخواهد هرچه زودتر برای رفتن به پیک‌نیک حاضر شوند. آنها چمدانهای خود را می بندند و سوار ماشین می شوند. در نبود شوکت، اورهان به قایق می رود و سعی دارد جای شوکت را پر کند، اما زیاد به کارها وارد نیست. کمی بعد، سلین به آنجا می آید و بابت بحث روز گذشته با اورهان از او معذرت خواهی میکند. اورهان از او دعوت میکند تا به قایق بیاید و به او ماهیگیری آموزش بدهد. سلین استقبال کرده و داخل می رود. مقدس و ایرم وقتی موضوع رفتن فاتح و زینب را می فهمند، آنها را تعقیب میکنند و به جنگل می رسند. آنها پشت درختان پنهان می شوند و تصمیم دارند با بیهوش کردن فاتح، زینب را بدزدند. یک نفر که در جنگل زندگی میکند با اسلحه شکاری مقابل آنها می آید و با تهدید، آن ها را به سمت خانه خود می برد و مجبورشان میکند تا لباسهای او را بشورند. زینب و فاتح با یکدیگر آتش درست کرده و غذا می خورند و حسابی خوش می‌گذرانند. صبح روز بعد، فادیک در محله با ارتان رو به رو شده و شوکه می شود. ارتان دم خانه شوکت می رود و از یادگار سراغ زینب را می‌گیرد. یادگار میگوید که زینب با همسرش به سفر رفته است. ارتان متعجب می شود و میگوید که دوباره سر می زند. زینب و فاتح لب ساحل هستند و خوش میگذارنند. فادیک با زینب تماس میگیرد و خبر میدهد که فاتح برگشته است. زینب شوکه می شود.
۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا