خلاصه داستان قسمت ۱۸۵ سریال ترکی قضاوت + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۸۵ سریال ترکی قضاوت هستید پس تا آخر این پست همراه ما باشید. قضاوت یک مجموعه تلویزیونی ترکی محصول شرکت آی یاپیم به کارگردانی علی بیلگین، نوشته سما ارگنکون و به تهیه کنندگی کرم چاتای است. اولین قسمت آن در ژانر درام جنایی در ۱۹ سپتامبر ۲۰۲۱ پخش و با استقبال بسیار بینندگان مواجه شد. این سریال روزهای زوج ساعت ۲۰ از شبکه جم تیوی و یه ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود. فصل سوم آن نیز از ۲۰۲۳ تا ۲۰۲۴ پخش شد و این سریال در ۹۵ قسمت به پایان رسید.
خلاصه داستان قسمت ۱۸۵ سریال ترکی قضاوت
ارن و دریا با ایلگاز و جیلین به جایی که با مأمورین تجسس قرار داشتن رسیدن اونجا بهشون میگن که یکم طول میکشه ایلگاز میگه پس ما بریم یه جایی اینجاها یه آبشار داشت! مأمورین بهش آدرس میدن و آنها به اونجا میرن. دریا و ارن میگن ما همین دور رو نیمکت میشینیم جلوتر نمیایم اما جیلین با ایلگاز میرن جلوتر و جیلین شروع میکنه باهم عکس گرفتن که یکدفعه گوشیش از دستش میوفته تو رودخانه و حالش گرفته میشه. آنها پیش بقیه برمیگردن و همان موقع به ایلگاز زنگ میزنن و میگن که چیزی که میخواستیم پیدا کردیم آنها به طرف بقیه راه میوفتن و بعد از بررسی سپس برمیگردن. آنها به کلانتری میرن و به تحقیقات خودشون ادامه میدن. تو مدرسه پارلا و دوستش سر امتحان هستن که یهو از زیر در دود میاد و زنگ خطر مدرسه زده میشه همه به بیرون از مدرسه میرن و پارلا به خاطر آسم داشتنش تو راهروست و نمیتونه راه بره بعد از رفتن همه یکدفعه یه نفر از پشت سر جلوی دهنشو میگیره و میبرتش. روز دادگاه طلاق خواهر جیلین از شوهرشه که میرن به دادستانی. اونجا وقتی نوبتشون میشه به داخل میرن شوهر آیلین به قاضی میگه که نمیخواد طلاق بگیره و ازش میخواد یه فرصت دیگه بهشون بده چون زن و خانواده شو دوست داره قاضی هم قبول میکنه که آیلین کلافه میشه.
بعد از رفتن اونا جیلین با تولگا تو راهرو روبرو میشه که او بهش میخواد قهوه بده که میریزه رو لباسش جیلین عصبی میشه و میره سمت یه فروشگاه تا لباس بخره. او از یه دست کت و شلوار سبز خوشش میاد و تو اتاق پرو میپوشه و به طرف محل کارش راهی میشه. ایلگاز رفته پیش دادستان ارشد و بهش میگه که از یکتا خودش خواسته بوده تا قبول کنه و جرمو گردن بگیره چون میخواد به کسی که عمر پشتش بهش گرمه برسه و از طرفی به دادستان اوزجان شک داره دادستان ارشد قبول میکنه و میگه فکر خوبی کردی و باهم میرن سمت هتلی که اوزجان اونجاست. وقتی میرسن دادستان ارشد میره داخل هتل. اون اتاق که واسه خودش بود اسلحه شو برمیداره و برمیگرده و وانمود میکنه که اوزجان بازیشون داده و رفته بوده. همان موقع به ایلگاز زنگ زدن و خبر دادن که دادستان ارشد رفته با کسی که ایلگاز زیر نظرش داشته تو زندان ملاقات کرده و ایلگار بهش میگه تو اون کسب هستی که دنبالش بودم نه اوزجان! او اسلحه میگیره سمتش و ازش میخواد بره جایی که میگه…..