خلاصه داستان قسمت ۱۸۸ سریال ترکی شربت زغال اخته + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد قسمت ۱۸۸ سریال ترکی شربت زغال اخته می باشید. همراه ما باشید. سریال ترکی «شربت زغال آخته» (Kızılcık Şerbeti) محصول سال ۲۰۲۲ کشور ترکیه می باشد که به سفارش شبکه «شو تی وی» ساخته شده است. کارگردان این سریال را «هاکان کیرواوانچ» و نویسندگی اش را «ملیس جیولک» برعهده دارند. این سریال روزهای زوج ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود.
قسمت ۱۸۸ سریال ترکی شربت زغال اخته
خانواده گورکم اومدن و سر میز شام گورکم جوری حرف میزنه که میفهمن ناراحتی داره پدرش میگه مشکلی داری اینجا؟ او به پنبه نگاه میکنه و میگه مشکل که نه یه عدم تفاهمه درست میشه. بعد از شام خوردن همگی تو سالن نشستن و حرف از تنهایی پدر گورکم میشه و از حرفاشون گورکم برداشت میکنه که میخواد ازدواج کنه که بهم میریزه و بهشون میگه که هنوز چهلم مادرم نشده میخواین یکیو بیارین جاش؟ و باهاشون دعوا میکنه در آخر بیرونشون میکنه از خونه. تو اتاقشون فاتح سعی میکنه آرومش کنه اما او با فاتحم دعوا میکنه که فاتح با عصبانیت میره تو اتاق جمره و اونجا یاد خاطراتش با دوعا میوفته و عکس های او با گیرای را تو مسابقه والیبال در فضای مجازی میبینه و بهم میریزه. فردای آن روز نورسما و روزگار رفتن سر قرار و باهم صبحانه میخورن و حرف میزنن درباره خودشون که شعله و امید هم اتفاقی به همانجا میرن و با دیدن اونا امید بهم میریزه و میگه برم یه سلامی بکنم سپس اونجا باهم کمی بحث و کل کل میکنن و شعله امید را از اونجا میبره و سرجاشون میشینن از طرفی روزگار به نورسما میگه پاشو بریم کانال همونجا یه صبحانه خوب میخوریم.
چیمن از لباس های مادرش میپوشه و میاد نظر سولماز و دوعارو میپرسه که اونا بهش میگن تو کارآموزی اونجا با این لباسا شدی آذرخش دوم! و سولماز میخنده که چیمن میگه پس برم لباسمو عوض کنم بیام. روزگار تو کانال از آسلی میخواد بشینه کنارش و به حرفاش گوش کنه سپس وضعیت خودش با نورسمارو در قالب یه داستان بهش میگه و ازش میخواد بگه چیکار باید بکنه چون مرده از هر راهی وارد میشه به بن بست میرسه آسلی بهش میگه که بره با یه نفر که وضعیت مشابه به خودش داره مشورت کنه که چیکار کرده. فاتح میره پیش عامر و درباره دوعا باهاش حرف میزنه و درد و دل میکنه که عامر ازش گلگی میکنه چرا حرفاشو رفته گذاشته کف دست گورکم فاتح معذرت میخواد و میگه تو عصبانیت از دهنم پرید عامر میگه اینجوری نمیشه پس باید روی اعصابت کار کنی! روزگار پیش عبداله خان میره و از عشقش به نورسما میگه و باهاش صحبت میکنه و ازش میخواد که بهش بگه باید چیکار کنه عبداله خان شوکه شده. دوعا به طرف خانه میره که فاتح را اونجا میبینه او جلوشو میگیره و از احساسش بهش میگه که هنوز فراموشش نکرده و ازش میخواد یه شانس دیگه بهش بده دوعا شوکه میشه و میگه چی؟ فاتح با گریه ازش خواهش میکنه تا برگرده که دوعا بهش میگه باشه فقط به یه شرط او میگه هر شرطی باشه قبوله….