خلاصه داستان قسمت ۱۸ سریال همه گیری از شبکه سه سیما

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران سریال ایرانی خلاصه داستان قسمت ۱۸ سریال همه گیری را قرار داده ایم. با ما همراه باشید. سریال همه گیری محصول سال ۱۴۰۲ به کارگردانی «محمد صادق بکتاشیان» و تهیه کنندگی «سعید کمانی» می باشد که فصل اول خود را با نام «موج اول» بر روی آنتن برده است. این سریال که جایگزین سریال نیکان می باشد، داستان شیوع کرونا در کشور است و روزهای ابتدایی شیوع این بیماری را نشان می دهد که عده ای درگیر این هستند آیا این بیماری کرونا است یا آنفولانزا؟ آنها در ادامه به این نتیجه می رسند که این بیماری همان کرونا است.

قسمت ۱۸ سریال همه گیری
قسمت ۱۸ سریال همه گیری

قسمت ۱۸ سریال همه گیری

امیرعلی سراغ ابراهیم میره تا باهاش حرف بزنه ابراهیم تعارفش میکنه به داخل کانکسش بره. امیرعلی میگه من همه ی حقیقتو بهتون گفتم ابراهیم میگه منم بهت زده حقیقتم! مثل این فیلما شده! شده ماجرای دزد مسجد امیرعلی میگه نه من دزدم نه اینجا مسجد! ابراهیم میگه اگه اون پولو برداشته بودی الان رفته بودی! امیرعلی میگه من کلا زندگیم به دو قسمت تقسیم شده قبل و بعد فوت مادر و پدرم! من اینجا موندم واسه اینکه اینجا نیرو کم بود واسه کمک، ابراهیم میگه موندی عاشق شدی جون همه را هم به خطر انداختی، امیرعلی میگه من نیتم بد نیست ابراهیم میگه میدونم اگه کوچکترین حس بدی بهت داشتم نمیزاشتم اینجا بمونی سپس باهمدیگه کمی حرف میزنن و ابراهیم ازش میخواد بره تا کمی خودش فکر کنه. حمید و اصغر باهمدیگه حرف میزنن تا چیکار کنن اصغر میگه اونا چه پول بگیرن چه نگیرن یه بلایی سر فریبا میارن واسه زهر چشم گرفتن امیرعلی به حمید زنگ میزنه و میگه امشب من میرم پولو دربیارم حمید میگه باشه ببینیم چی میشه. شب ابراهیم پیش توفیقی میره و باهاش صحبت میکنه او بهش میگه هرکاری بگی میکنم من نمیخوام به کارهای شاهمیری ادامه بدم اون الان طمع پول داره و چشمش کور شده ابراهیم میگه پروانه وکالت بازی میشه! توفیقی میگه اشکالی نداره میخوام بازنشسته بشم، ابراهیم میگه احتمال داره بخوان همه ی پولارو پس بدی توفیقی میگه اشکالی نداره.

سپس توفیقی بهش یه هارد میده و میگه که این مدارک تمام کارهایی که شاهمیری کرده اما رمز داره وقتی از مرز رد شدم و رفتم بهت رمزشو میدم. الیاس و امیرعلی با پیرمرد تو حیاط نشستن و در حال حرف زدنن. پیرمرد میخواد بره بخوابه که امیرعلی میگه آقا ابراهیم گفت بمونیم تا بیاد کارمون داره. ابراهیم وقتی میاد با بیل و کلنگ به طرف جایی میرن که کیف پول ها اونجاست اما هرچی میکنن میبینن که پولی اونجا نیست الیاس میگه معلومه خاک نرمه کنده شده و یکی برداشته! فردای آن روز امیرعلی و الیاس میرن پیش ابراهیم تا باهم ببینن چیکار کنن. ابراهیم روی تابلو اسامی مینویسه و میگه فقط ۴نفر از پول خبر داشتن یکی تو، یکی اصغر یکی فریبا و یکی حمید. تو که تا دیشب دسترسی نداشتی حمیدم که اگه برداشته بود الان اینجا نبود یا داده بود خواهرشو نجات بده فریبام که کلا الان تحت نظره و پیش ایزدیه! میمونه اصغر که الان پولا دست اونه و شروع میکنه به گفتن مدارکی که طبق اون اصغر برداشته پولارو.

امیرعلی میره سراغ حمید و اصغر که حمید میگه چیشد دست خالی اومدی که٬ امیرعلی میگه انقدر زیاد بود با باربری گفتم بیارن! سپس باهم کل کل میکنن و امیرعلی میگه که پولا اونجا نبود و اصغر برداشته فقط مونده که کی و چجوری رفته پولارو درآورده، اصغر اول زیر بار نمیره و میگه دست خودشه اومده انداخته گردن من! در آخر عصبی میشه و بهشون میگه آره پولا دسته من! هم پولا هم جون خواهرت سپس باهمدیگه دعوا میکنن که حمید تهدیدش میکنه به کشتن اصغر به حمید میگه اگه میتونی بکش فقط به خواهرتم فکر کن چون فقط من میدونم اون پولا کجاست! سپس حمید با عصبانیت و درماندگی بهش زل زده!….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال همه گیری از شبکه ۱ سیما + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا