خلاصه داستان قسمت ۲۰۶ سریال ترکی شربت زغال اخته + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد قسمت ۲۰۶ سریال ترکی شربت زغال اخته می باشید. همراه ما باشید. سریال ترکی «شربت زغال آخته» (Kızılcık Şerbeti) محصول سال ۲۰۲۲ کشور ترکیه می باشد که به سفارش شبکه «شو تی وی» ساخته شده است. کارگردان این سریال را «هاکان کیرواوانچ» و نویسندگی اش را «ملیس جیولک» برعهده دارند. این سریال روزهای زوج ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود.
قسمت ۲۰۶ سریال ترکی شربت زغال اخته
پنبه و نیلای با گورکم رفتن به مسجد اما اونجا یه عده توریست میان که اونا بینشون گیر میکنن و با جمعیت راهی کلیسا میشن. پنبه و نیلای شوکه شدن و حسابی ترسیدن کشیش میاد و بهشون میگه که خیالتون راحت با اومدن تو کلیسا گناهکار نمیشین آنها آروم میشن سپس با راهنمایی کشیش میرن بیرون. آسوده رفته خونه و با ریختن آب سرد رو صورت فراز اونو بیدار میکنه. جلسه تزریق سرمایه تو شرکت برگزار میشه. عبداله خان میگه که هرچقدر که سرمایه تعیین کنین ما هم به نسبت سهممون پول تزریق میکنیم عامر جا میخوره ولی خودشو کنترل میکنه. عبداله خان وقتی به خونه میره مری اونجاست و باهاش حرف میزنه درباره خواب های زیاده شعله سپس بهش یواشکی میگه که دوربین تو اتاق ها نصب کنه دور از چشم امینه خانم همیشه یکم شکاک بودن و احتیاط کردن خوبه او قبول میکنه سپس بعد از سر زدن به شعله از خونه میره. تو خونه فاتح دوباره با مصطفی کل کل میکنه که پنبه ازشون میخواد بس کنن یکبار دیگه تو خونه درباره کار حرف بزنن نمیبخشه و شیرشو حلالشون نمیکنه و ازشون میخواد تا همدیگرو بغل و باهم آشتی کنن. فردای آن روز مراسم تولد جمره ست و همه مهمون ها یکی پس از دیگری میان. عبداله خان تو شرکت به یوسف میگه دوربینارو کار گذاشتی؟ او تایید میکنه و میگه دور از چشم امینه خانم انجام دادم اومیپرسه شما نمیرین تولد جمره؟ او میگه نه پنبه و مصطفی اونجان نمیخوام اوقات تلخی پیش بیاد.
عامر به خونه پیش سولماز میره تا هم بهش تسلیت بگه هم از احساسش نسبت به آذرخش باهاش صحبت کنه تا اگه شد باهاش حرف بزنن شاید به حرف هاش گوش کرد سولماز بهش میگه من واسه شما خیلی ناراحت شدم ولی دیگه الان نمیتونم کاری کنم من جیگرم سوخته دیگه نای حرف زدن و درست کردن ندارم از اولش ما با خانواده شما حالمون خوب نبود! سپس باهم کمی حرف میزنن که عامر از اونجا میره مری دم در بهش میگه از خاله ام به دل نگیرین حالش خوب نیست او میگه توقعی ندارم اون از سولماز خانم وری میگه من باهاش حرف میزنم اگه جواب بده چون اخلاقشو که میشناسین! سپس میره. بعد از جشن آذرخش میره سمت خونه عبداله خان تا جمره را ببینه. از طرفی یوسف به عبداله خان میگه سریع باید بریم خونه امینه خانم تو غذای شعله یه چیزی ریخت او دستپاچه میشه و میره سریع سمت خونه. اونجا یقه امینه را گرفته و به یوسف میگه حواست بهش باشه باید بره تو زندان! آذرخش همان لحظه رسیده و سریع میره بچه را برمیداره و میگه شانستو از دست دادی! این بچه میتونست بمیره! و میره. تو خونه ماجرارو براشون میگه و به مادرش میگه که مدرک داریم امکان داره بتونیم ببریم و حضانتو بگیریم. بعد از چند دقیقه عبداله خان با مأمور به اونجا میاد و بچه را میبره او میزه سمت خونه پنبه که پنبه با دیدنش دم در جا میخوره! او به پنبه میگه دستم به دامنت پنبه خانم!….