خلاصه داستان قسمت ۲۶ سریال ترکی پناهم ده + عکس
خلاصه داستان قسمت ۲۶ سریال ترکی پناهم ده را در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران این سریال قرار داده ایم. همراه ما باشید. سریال ترکی مرا پنهان کن (Sakla Beni) محصول سال ۲۰۲۳ شبکه استار تی وی به کارگردانی «ندیم گوج» و نویسندگی «هدیه گلشاهین» و «نرگس اوتلو اوغلو آکوغلو» است. اسامی بازیگران این سریال عبارتند از؛ آسوده کالبک، جمره بایسل، اوراز کایگیلار اوغلو، نیلوفر آچیکالین، جیدا دوونجی، سوینچ اربولاک، کامیل گولر، سنای گورلر، سیلا کورکماز، تامر لوونت، نیزام نامیدار، ادیپ سانر، سرا توکدمیر، آجلیا دورویم ییلهان.
قسمت ۲۶ سریال ترکی پناهم ده
بالکین و هاتف تو آشپزخانه نشستن و در حال حرف زدنن و هاتف دلداریش میده و آرومش میکنه که فیلیس میره اونجا و با طعنه میگه شما هم اینجایین؟ اومدم شیر گرم کنم بخورم شما هم میخواین؟ هاتف میگه نه و بالکین هم تشکر میکنه و میره تو اتاقش. قدیر و خانواده اینیجلا نشستن و منتظر اینجیلا که بیاد وقتی او میره خونه ازش میپرسن که کجا بوده؟ او میگه ناز حالش بد شد و مجبور شدم برم عثمان دعواش میکنه و عفیفه پشت اینیجلا درمیاد و در آخر قدیر میگه تشک دارین اینجا بخوابم؟ بالاخره حال ناز خانم شاید دوباره بد بشه لازم باشه باشم اینجا. وقتی با اینجیلا تنها میشه بهش میگه به ناز پیام بده و حالشو بپرس اگه پیام ندی من پیام میدم! اینجیلا میگه به من اعتماد نداری؟ قدیر میگه نه ندارم سپس اینیجلا حال مته خان را میپرسه و بهش میگه ماجرا چی بوده قدیر با کلافگی سرتکون میده و اونو به خاطر این کارش سرزنش میکنه. شب ناز با اینجیلا حرف میزنه و میگه که اوضاع چقدر بهم ریخته شد ناز بهش میگه که نقشه کشیده تا اون با اوزان ازدواج کنه جای قدیر تا خلاص بشن از دستش اینیجلا استرس میگیره و ازش میخواد تا منصرف بشه اما ناز بهش اعتنایی نمیکنه. فردای آن روز اینیجلا میخواد بره خونه ناز برای کار کردن که قدیر گیر میده خودم میرسونمت.
ناز به اوزان زنگ میزنه و از خواب بیدارش میکنه و میگه که برو با پدربزرگ ضیاء حرف بزن اوزان راضی نیست که ناز بهش وعده خونه میده که اوزان قبول میکنه. تو مسیر اوزان به اینیجلا زنگ میزنه و میگه که دارم میرم با بابابزرگ ضیاء حرف بزنم که اینیجلا با رمز بهش میگه که نکنه این کارو اون راضی نیست و کنسل شده. اوزان میره خونه پیش ناز و میگه که اینیجلا گفته کنسله ماجرا ناز میگه نه همچین چیزی نیست تو برو حرف بزن. او میره و به ضیاء میگه او عصبی میشه و میگه الان باید بگی؟ اوزان میگه میترسیدم نمیدونستم چی بگم فقط شما میتونین به مادر و پدرم بگین و در آخر تصمیم میگیرن برن خونه هاتف و بگن ماجرارو. اینیجلا با مته حرف میزنه و میگه که جلوی نازو بگیره بحث به خودشون کشیده میشه و اینیجلا اعتراف میکنه که هنوز دوسش داره و فراموشش نکرده مته هم همینو میگه که فخرنساء حرف های اونارو میشنوه و شوکه میشه. سپس میره به ضیاء میگه که او میگه میدونستم و وقتی میفهمه میخوان برن خونه هاتف فخرنساء هم میگه منم میام. همگی به خانه هاتف رفتن که اونجا اینیجلا حسابی استرس داره و نمیدونه قرار چی بشه. ضیاء اول با دیدن بالکین اونجا جا میخوره و دعواش میکنه که چیزی نگفته بهش سپس ضیاء میگه که اوزان میخواد با اینیجلا ازدواج کنه همگی شوکه میشن و فخرنساء دوباره تعجب میکنه…..