خلاصه داستان قسمت ۲۷ سریال ترکی پناهم ده + عکس
خلاصه داستان قسمت ۲۷ سریال ترکی پناهم ده را در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران این سریال قرار داده ایم. همراه ما باشید. سریال ترکی مرا پنهان کن (Sakla Beni) محصول سال ۲۰۲۳ شبکه استار تی وی به کارگردانی «ندیم گوج» و نویسندگی «هدیه گلشاهین» و «نرگس اوتلو اوغلو آکوغلو» است. اسامی بازیگران این سریال عبارتند از؛ آسوده کالبک، جمره بایسل، اوراز کایگیلار اوغلو، نیلوفر آچیکالین، جیدا دوونجی، سوینچ اربولاک، کامیل گولر، سنای گورلر، سیلا کورکماز، تامر لوونت، نیزام نامیدار، ادیپ سانر، سرا توکدمیر، آجلیا دورویم ییلهان.
قسمت ۲۷ سریال ترکی پناهم ده
اینجیلا حسابی استرس داره و تو خونه ضیاء نشسته که مته میره پیشش و سعی میکنه آرومش کنه و میگه چیزی نمیشه او میگه میدونم خانواده ام اوزانو قبول نمیکنن همه چیز میریزه بهم! اگه قدیر بلایی سر تو بیاره چی؟ مته میگه تو خیالت راحت باشه سر من کسی بلایی نمیتونه بیاره همه ی این مشکلا واسه اینه که دست اون قدیرو گرفتی ولش کنی میبینی که همگی خوب پیش میره سپس آرومش میکنه و میگه هیچی نمیشه. مادر مته میاد و میگه هیچکی نیست؟ آنها میگن نه سپس میگه گرسنمه اینجیلا میگه الان واستون یه چیزی درست میکنم بخورین و میره تو آشپزخانه. تو خانه هاتف همه چیز بهم ریخته و پدر و مادر اوزان باهاش دعوا میکنن و میگن این چه اوضاعیه که درست کردی! فقط همینن مونده بود با خدمتکار خونه؟ سپس باهم کمی بحث میکنن که مادرش میگه نکنه حامله ست داره تهدیدت میکنه؟ اوزان میگه نه بابا این چیه که میگی آخه! اصلا همچین چیزی نیست من اینجیلارو دوست دارم همین! ناز میگه اینجیلا دختر خوشگلین نمیفهمم مشکلتون چیه خاله فسون! فسون عصبی میشه و میگه خواهشا تو زندگی پسر من دخالت نکنین! هاتف اوزان را میبره با خودش تا باهاش حرف بزنه.
مادر مته تو آشپزخانه با مته حرف میزنه و بهش میگه که فهمیده اون پسرشو دوست داره و باهم کمی حرف میزنن. اوزان با پدربزرگش شروع کرده به حرف زدن و در آخر خلاف میگه دوسش داری؟ اوزان میگه آره هاتف میگه پس چرا هیچی نگفتی! چرا گذاشتی با قدیر نامزد کنه! اوزان میگه ترسیدم از مامانم! ناز با زن و دختر ضیاء برمیگردن خونه. فخرنساء با دیدن اینجیلا بهش تیکه میندازه و میگه فکر میکردیم زبون نداری ولی یه تنه همه رو بهم ریختی! مته میاد و میگه چخبره؟ فخرنساء ماجرای دکتر رفتن میگه که فسون میخواد بفهمه اینجیلا حامله نیست اینجیلا میگه من هیچ جا نمیرم! مته پشتش دربیاد و میگه اینجیلا هیچجا نمیره فسونم چیزی گفت به خودم زنگ بزنه. او به خواسته ضیاء میره سر قرار با قدیر. اوزان بعد از حرف زدن با پدربزرگش زنگ میزنه به ناز و بهش میگه که همه چیز داره ردیف میشه که فسون میاد و درباره معاینه و دکتر رفتن حرف میزنه که آنها از پشت گوشی صداشو میشنون و اینجیلا یاد شبی میوفته که با مته گذرونده بود و استرس میگیره. مادر امینه به عفیفه زنگ میزنه و تو ساحل باهاش قرار میزاره و بهش میگه که چرا ماجرارو برای هاتف نمیگی؟ او دختر نوه اون خونه ست نه خدمتکار! نبودی ببینی چجوری درباره اش حرف میزدن من خودمو به زور کنترل کردم! عیفیه میگه نمیشه نمیتونم بگم! او بهش میگه پس حداقل بهار با اوزان ازدواج کنه شاید اونو دوست داره و واسه همین راضی به ازدواج با قدیر نبود!….