خلاصه داستان قسمت ۲۸ سریال ترکی پناهم ده + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران این سریال خلاصه داستان قسمت ۲۸ سریال ترکی پناهم ده را قرار داده ایم. همراه ما باشید. سریال ترکی مرا پنهان کن (Sakla Beni) محصول سال ۲۰۲۳ شبکه استار تی وی به کارگردانی «ندیم گوج» و نویسندگی «هدیه گلشاهین» و «نرگس اوتلو اوغلو آکوغلو» است. اسامی بازیگران این سریال عبارتند از؛ آسوده کالبک، جمره بایسل، اوراز کایگیلار اوغلو، نیلوفر آچیکالین، جیدا دوونجی، سوینچ اربولاک، کامیل گولر، سنای گورلر، سیلا کورکماز، تامر لوونت، نیزام نامیدار، ادیپ سانر، سرا توکدمیر، آجلیا دورویم ییلهان.
قسمت ۲۸ سریال ترکی پناهم ده
اینجیلا با ناز به همراه اوزان و فسون میخوان برن پیش دکتر برای سونوگرافی که قدیر رفته اونجا دنبال اینجیلا و بهش زنگ میزنه اینجیلا به دروغ میگه که کارم طول میکشه تو برو خودم میام. آنها از خونه بیرون میرن که قدیر می بینتشون و تعقیبشون میکنه. آنها وقتی میرسن دکتر اینجیلارو معاینه میکنه و میگه نه حامله نیست متأسفانه همه خیالشون راحت میشه. اینجیلا ازشون جدا میشه تا پیاده کمی قدم بزنه قدیر جلوشو میگیره و ازش میپرسه که تو بیمارستان چیکار میکرده! او میگه ناز مریض بود تو اینجا چیکار میکنی؟ چرا همش تعقیبم میکنی؟ و باهاش دعوا میکنه که قدیر ازش میپرسه تو حامله ای؟ اینجیلا عصبی میشه و بهش میگه آره من حامله ام! الانم میخواد بچه مو بندازم گردن تو! و با عصبانیت میخواد بره که قدیر میگه اومده بودم که برسونمت دیدم دروغ گفتی بهم! سپس اینیجلارو به خونه میرسونه. تو خونه وقتی خلاف میفهمه که فسون اینیجلارو به دکتر برده عصبی و کلافه میشه و باهاشه دعوا میکنه. از طرفی فیلیس که با بلکین بدرفتاری میکنه هاتف از قصد به بلکین میگه تو برو حاضرشو بریم بیرون شام بخوریم فیلیس جا میخوره و بعد از رفتن بلکین، فیلیس بهش میگه داری چیکار میکنی تو؟ معلوم هست؟ هاتف میگه بهت گفته بودم با مهمونم درست رفتار کن! و میره.
اینجیلارو قدیر به خانه رسونده که مبرا جلوی قدیرو میگیره و میگه تو بهتره برگردی بری دیگه قدیر میگه من با آقا عثمان حرف زدم و اجازه داد اینجا بمونم عثمان میاد و میگه من واسه اون شب فقط اجازه دادم! این کارت یعنی چی؟ یعنی من نمیتونم از دخترم مراقبت کنم؟ سپس قدیر میره. مبرا به اینجیلا میگه من با مامان و بابام حرف ردم درباره تو و اوزان بهتره بهشون بگی نظرت چیه منتظر نظر تو هستن. عثمان بهش میگه چرا از اول چیزی نگفتی؟ بعد از کمی حرف زدن اینجیلا تأیید میکنه که عفیفه میگه من که اون موقع ازت پرسیدم چرا هیچی نگفتی؟ مبرا میگه فکر نمیکرده که دو طرفه باشه حسش! الان هم زندگی خودش هم زندگی مارو نجات میده اما عفیفه مخالفت میکنه و میگه اوزان نمیشه! آنها دلیلشو میخوان بدونن که عفیفه نمیتونه بگه اونا باهم فامیلن. عثمان از اینجیلا حمایت میکنه که عفیفه میگه تا الان مخالف بودی همه وان به فکر منافع خودتونین! مته تو خونه میشنوه از نساء که رفتن به معاینه اینجیلا مته با ناز دعوا میکنه و از خونه میره بیرون و به طرف خانه پدر اینجیلا میره…..