خلاصه داستان قسمت ۳۶ سریال ترکی شربت زغال اخته + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد قسمت ۳۶ سریال ترکی شربت زغال اخته می باشید. همراه ما باشید. سریال ترکی «شربت زغال آخته» (Kızılcık Şerbeti) محصول سال ۲۰۲۲ کشور ترکیه می باشد که به سفارش شبکه «شو تی وی» ساخته شده است. کارگردان این سریال را «هاکان کیرواوانچ» و نویسندگی اش را «ملیس جیولک» برعهده دارند. این سریال روزهای زوج ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود.
قسمت ۳۶ سریال ترکی شربت زغال اخته
چیمن میپرسه چرا میخوای جدا بشی؟ آذرخش میگه کتک زده؟ دوعا میگه نه کسی نمیتونه بزنه منو چون من خودم میزنمش آنها میپرسن خوب بگو واسه چی؟ دوعا میگه سر کاغذ دیواری اونا شوکه میشن و میگن چی؟ کاغذدیواری گفتی؟ دوعا ماجرارو واسشون تعریف میکنه که آذرخش از حرص میخنده و میگه بیا گفتم اینا به ما نمیخورن من این روزارو میدیدم سپس باهم حرف میزنن که دوعا میگه من تصمیممو گرفتم میخوام جدا بشم آذرخش میگه فقط نرم نشو من باید برم مدرسه یه وکیل خوب واست پیدا میکنم دوعا میگه باشه نگران نباش مامان شب باهم حرف میزنیم آذرخش میگه باشه و میره. سر میز صبحانه پنبه به فاتح میگه دوعا هنوز بیدار نشده؟ فاتح میگه اون رفت همگی جا میخورن و میگن کجا؟ نیلای میگه از خونه رفت؟ مصطفی میگه نه بابا حتما ما کتی جایی رفته آره؟ فاتح میگه نمیدونم فکر کنم رفت خونه مادرش و بهشون میگه دوعا کردن سپس از پنبه میپرسه شما کاغذدیواریو پاره کردین؟ عبداله خان با تعجب میگه چی؟ چرا پاره کردی؟ پنبه میگه که همش عکس خوک بود اونجا نیلای میگه همشون داشتن به ما نگاه میکردن! عبداله خان اونارو سر نش میکنه واسه کاری که کردن و به فاتح میگه بره دنبال زنش و خودش به شرکت میره.
آذرخش تو مدرسه ست که فاطما رفته پیشش و آذرخش بهش میگه چه اتفاقی افتاده فاطما ناراحت میشه و میگه پس اون عشق بزرگشون چیشد؟ آذرخش میگه هیچی رفت هوا. عبداله خان میره به اتاق عامر و بهش اتفاقی که صبح افتاده را تعریف میکنه عامر میخنده و میگه خنده از روی حرصه! ای کاش بحث به شماها کشیده نمیشد ولی متاسفانه کشیده شده! فاتح به دوعا زنگ میزنه و باهاش حرف میزنه و میگه معلوم هست کجایی؟ دوعا میگه ببخشید یادت رفته چیشده صبح؟ فاتح میگه میام دنبالت باهم حرف بزنیم اما دوعا میگه نه نمیخواد من تصمیممو گرفتم طلاق میگیرم هر حرفیم که داری تو دادگاه بگو و تلفنو قطع میکنه. پنبه و نورسما باهم تصمیم میگیرن برن خونه آذرخش تا با دوعا حرف بزنن. چیمن نو مدرسه به مته خان میگه که باید به جیلان بگی پول لازمی و باید بهت پول بده ببین چی میگه مته خان قبول میکنه. پنبه و نورسما به خونه آذرخش رسیدن و با دوعا حرف میزنن اما دوعا نرم نمیشه و بهشون میگه که من تصمیممو گرفتم و میخوام جدا بشم سولماز میگه بهتره ما بزرگترها فعلا دخالت نکنیم بزاریم خودشون آروم بشن بعد باهم حرف بزنن فقط زمان بدین بهشون پنبه میگه پس ما بریم دیگه و از اونجا میرن.
شعله و امید وسایل مراسم ختمه سرون را برداشتن و به هتل عبداله خان رفتن تا اونجارو آماده کنن آنها با دیدن فضا میگن خیلی اینجا بزرگ نیست؟ سپس عبداله خان به اونجا میاد که امید پیشنهاد میده تو یه سالن کوچیکتر انجام بشه اما عبداله خان میگه علاوه بر سه نفری که مراسمشونه ۳ نفر دیگه هم اضافه شده و مراسم ختنه سرونه ۶ نفره در واقع شعله به خاطر مهربونی و قلب بزرگی که داره تشکر و بغلش میکنه که عبداله خان چشماش گرد میشه. مته با جیلان تو یه کافه میرن میشینن و چیمن میز کناریشون نشسته. مته به جیلان میگه که من با بابام دعوام شده و کارتامو گرفته و حدود ۲ ماه بی پولم باید تو ساپورتم کنی و بهم قرض بدی تا بهت پس بدم جیلان با شنیدن این حرف از سر میز پا میشه و میره چیمن بعد از رفتنش پیش مته میره و میگه دیدی گفتم! و چای سفارش میدن و میخندن. شب دوعا تو اتاقش در حال گریه کردنه که چیمن میره پیشش و سعی میکنه آرومش کنه دوعا میگه فکر نمیکردم اینجوری بشه اونم با شروعی که ما داشتیم! سپس یادش میاد که توسط یکی از همکلاسیش با فاتح آشنا شده بود و فاتح برای نزدیک شدن بهش به محل کارآموزیش میره تا به بهونه جرمگیری به دوعا نزدیک بشه. چیمن میگه من میدونم درست میشه همه چیز غصه نخور…..