خلاصه داستان قسمت ۳۷ سریال ترکی شربت زغال اخته + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد قسمت ۳۷ سریال ترکی شربت زغال اخته می باشید. همراه ما باشید. سریال ترکی «شربت زغال آخته» (Kızılcık Şerbeti) محصول سال ۲۰۲۲ کشور ترکیه می باشد که به سفارش شبکه «شو تی وی» ساخته شده است. کارگردان این سریال را «هاکان کیرواوانچ» و نویسندگی اش را «ملیس جیولک» برعهده دارند. این سریال روزهای زوج ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود.
قسمت ۳۷ سریال ترکی شربت زغال اخته
آذرخش پیش دوعا و چیمن میره و بغلشون میکنه و از احساسش به اونا میگه. پنبه پیش عبداله خان میره و بهش میگه که باید دوعارو میدیدی که تو خونه مامانش چقدر زبون درآورده بود یه چشم غره هاییم میرفت! نکنه بخوان جدا بشن! عبداله خان بهش میگه سر همین موضوع مسخره؟ مگه میشه! بعد از کمی صحبت کردن عبداله از حرف های پنبه میگه از تو باید ترسید! شعله پیش دوعا میره و باهاش حرف میزنه و دلداریش میده سپس ازش میپرسه راستی نورسما با کی نامزد کرده؟ دوعا جا میخوره و میگه چی؟ نورسما که نامزد نکرده! تازه مامانش گند زده به زندگیه بیچاره دلم به حالش میسوزه همشم بهش میگه ترشیده! شعله خوشحال میشه و میگه نورسما ترشیده سپس بهش میگه من برم یخورده دیگه میام. شعله به خونه اش میره و به امید زنگ میزنه و میگه سریع پاشو بیا خونه من کارت دارم پشت تلفن نمیشه بگم! فاتح به دوعا زنگ میزنه و میگه اومدم جلوی در خونتونم میای یخورده باهم حرف بزنیم؟ دوعا میگه چیزی واسه گفتن نمونده اما فاتح میگه اگه نو نیای پایین من میام بالا یعنی ارزش یه حرف زدن ساده رو ندارم؟! دوعا قبول میکنه و میگه باشه میام.
دوعا از اتاقش بیرون میره که آذرخش و سولماز با چیمن نگاهش میکنن دوعا میگه فاتح اومده میرم پایین حرف بزنیم. چیمن ازشون میپرسه که به نظرتون آشتی میکنن؟ آذرخش میگه نمیدونم به دوعا اطمینان ندارم! دوعا میره و فاتح ازش میخواد برگرده و سعی میکنه راضیش کنه که دوعا نظرش تغییر نمیکنه و میگه دیگه درست شدنی نیست این که تو هم مثل خانوادتی منو اذیت میکنه اگه منو میخوای برو به خانواده ات بگو میخوای مستقل بشی فاتح میگه نمیشه مامانمم با خانواده بابام زندگی کرده دوعا میگه این دیگه مشکل مامانت بوده بعد از کمی حرف زدن برمیگرده به داخل خانه. امید پیش شعله میره و او بهش میگه که نورسما نامزد نکرده و همچین چیزی نیست امید خوشحال میشه شعله به بهونه تبریک گفتن به نورسما زنگ میزنه که نورسما جا میخوره و میگه من که کسی تو زندگیم نیست! نورسما میگه آخه اینجوری شنیده بودیم گفتم تبریک بگم و قطع میکنه نورسما به خودس میگه پس واسه همینه امید بلاکم کرده دیگه! یعنی مامان گفته؟ آخه این دیگه خیلی زیاده رویه! فردای آن روز نورسما میره سر میز و زل میزنه به مادرش سپس به اتاقش برمیگرده. وقتی همه میان نورسما هم میاد و شروع میکنه به خاطر دورو بودن مادرش به پنبه تیکه انداختن پنبه ناراحت میشه و میره اتاقش عبداله از نورسما میخواد بره ازش معذرت خواهی کنه و خودش میره پیش پنبه تا آرومش کنه.
صبح زود لمان میره دم در خانه عامر که او با دیدنش نمیزاره وارد خونه بشه و بهش یادآوری میکنه که دارن جدا میشن از اونجا بره و درو میبنده. تو شرکت با جان قرار میزاره و ازش میخواد هرچی سریعتر کارهای طلاقو انجام بده. آذرخش تو سالن تئاتر مراسمی ترتیب داده درباره موضوع مسخره شدن که پلین حالش خوب بشه و دیگه به خودش آسیب نزنه. نورسما به امید پیام میده که امید با دیدن پیام خوشحال میشه و بهش میگه باهم تو ساحل قرار بزاریم بعدا تا رو در رو حرف بزنیم نورسما خیلی خوشحال میشه و قبول میکنه. پنبه به آذرخش زنگ میزنه تا باهم قرار بزارن و صحبت کنن آذرخش بهش میگه بیاد کافه نزدیک مدرسه تا بین شیفت همو ببینن پنبه قبول میکنه. فاتح گل و عروسک گرفته و رفته به دم در خانه آذرخش که دوعا با دیدنش جا میخوره و تعارف میکنه به داخل بیاد. آنها اونجا هم باز بحث دعوا میکنن و فاتح دست از پا درازتر برمیگرده…..