خلاصه داستان قسمت ۳۸ سریال ترکی شربت زغال اخته + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد قسمت ۳۸ سریال ترکی شربت زغال اخته می باشید. همراه ما باشید. سریال ترکی «شربت زغال آخته» (Kızılcık Şerbeti) محصول سال ۲۰۲۲ کشور ترکیه می باشد که به سفارش شبکه «شو تی وی» ساخته شده است. کارگردان این سریال را «هاکان کیرواوانچ» و نویسندگی اش را «ملیس جیولک» برعهده دارند. این سریال روزهای زوج ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود.
قسمت ۳۸ سریال ترکی شربت زغال اخته
عامر به آذرخش زنگ میزنه که آذرخش به خودش میگه هرچی در بری نمیشه و جوابمیده عامر ازش میخواد بیاد باهمدیگه صحبت کنن اما آذرخش قبول نمیکنه عامر میگه تو خیلی چیزارو نمیدونی بیا باهمدیگه صحبت کنیم اما آذرخش قبول نمیکنه. او سر قرار با پنبه خانم میره. پنبه بهش میگه بیاین ما پادرمیونی کنیم تا برگردن سر خونه زندگیشون اما آذرخش میگه باید خودشو مشکلو بین خودشون حل کنن منم دوست ندارم کارشون به طلاق بکشه اما باهمدیگه خوش نیستن! خوشبخت نیستن! باید ببینیم خودشون جیکار میکنن پنبه ناچارا میگه باشه پس بزاریم پای خودشون. حسن نزول خور به شرکت عبداله خان میره و به اکرم دستیار و منشی عبداله خان میگه که بهش اطلاع بده اومده. اکرم میره پیش عبداله خان و میگه درباره کشتی گفتین تحقیق کنیم کردیم آقا مصطفی به کسی که گفته بود نفروخته کشتی زده به اسم فردی به نام نیلای. عبداله خان تعجب میکنه و میگه چی؟ اکرم میگه الانم از کسی که قرض کردن اومده اینجا شمارو میخواد ببینه نزول خوره عبداله خان به شدت عصبی میشه و میگه به مصطفی و نیلای بگو بیان اینجا پول اون مرتیکه هم بدین بره.
فاتح پیش کایهان رفته و بهش میگه که دوعا رفته خونه مادرش کایهان جا میخوره و میگه چی؟ یعنی چی؟ تو هر خونه ای بحث و دعوا هست نباید بره سریع خونه مامانش که تو خیالت راحت باشه من میرم حتی باهاش دعوا میکنم تا برگرده. کایهان به اتاقش وقتی برمیگرده به اجم میگه ماجرارو اجم ازش میخواد تا سریعتر ازدواج کنن کایهان میگه باشه بزار مشکل فاتح و دوعا حل بشه همینجا یه عروسی میگیریم. مصطفی و نیلای پیش عبداله خان میرن که او آنهارو دعوا میکنه و به مصطفی حرف هایسنگینی میزنه مصطفی از اونجا میزاره میره. کایهان شب میره با دوعا حرف میزنه تا برگرده خونه شوهرش اما دوعا میگه من باید یه مدت تنها باشم. نیلای پیش پنبه و نورسما میره و میگه مصطفی گم شده هرچی زنگ میزنم گوشیش خاموشه صبح از شرکت زد بیرون بابا بدجور دعواش کرد و گریه میکنه پنبه هم استرس میگیره و گریه میکنه که فاتح میخواد بره دنبال مصطفی که میبینه همان موقع به خونه اومد. فاتح پیش پدرش میره تا درباره مصطفی حرف بزنه که عبداله خان شروع میکنه به توهین کردن به مصطفی که از یه کارم برنیومد دیدی آخرش چیشد؟ مصطفی که حرف های پدرشو میشنوه گریه میکنه و میره به نیلای میگه وسایلتو جمع کن صبح زود میریم از اینجا نیلای خوشحال میشه.
فردای آن روز سر میز صبحانه منتظر اومدن مصطفی و نیلای هستن که نورسما میاد و میگه اونا رفتن و نامه را بهشون نشون میده آنها تعجب میکنن و پنبه خانم گریه میکنه. عبداله خان میگه همینو کم داشتیم و میره. نورسما به هوای عوض کردن کارهای اسما خانم میره بیرون سر قرار با امید او ازش میپرسه که کی بهت گفت من نامزد دارم؟ امید میگه ولش کن تموم شد و رفت. نورسما میگه مادرم آره؟ واقعا شورشو درآورده دیگه امید میگه فقط خواسته به روش خودش ازت محافظت کنه ازش ناراحت نشو سپس بهش میگه که من نمیخوام دیگه یه روزمم بدون تو بگذره نورسما نورسما خوشحال میشه و میگه منم و همدیگرو بغل میکنن. عبداله خان با آذرخش حرف میزنه و ازش میخواد باهم قرار بزارن تا درباره بچه ها حرف بزنن آذرخش قبول میکنه بعد از قطع تماس عبداله خان منصرف میشه که عامر میگه من به جات میرم. آذرخش به محل قرار میره که با عامر روبرو میشه. عامر ازش میخواد حرفاشو بشنوه بعد بره. او میگه ازدواج من با لمان زوری بود دروازه اون زن برادر دوقلوی منه بعد از مرگش بابام خواست من باهاش ازدواج کنم در اصل مته پسر من نیست عموشم! آذرخش شوکه شده…