خلاصه داستان قسمت ۳۸ سریال ترکی قهرمان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۸ سریال ترکی قهرمان را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. “قهرمان” محصول سال ۲۰۱۹ میلادی است و در ترکیه مخاطبان و طرفداران زیادی دارد. سریال ترکی قهرمان Şampiyon جدیدترین سریال تولگاهان ساییشمان بازیگر محبوب ترکیه ای می باشد که دارای داستانی درام و غم انگیز می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ تولگاهان سایمشان، ییلدیز چاگری آتیکسوی و امیر اوزیاکیشیر در سریال قهرمان به ایفای نقش پرداخته اند.

قسمت ۳۸ سریال ترکی قهرمان

خلاصه داستان سریال ترکی قهرمان

فیرات بولوکباشی ملقب به قفقاز قهرمان سابق بوکس بوده و در مسابقه قهرمانی رقیبش رو شکست میده ولی رقیب همونجا خونریزی مغزی میکنه و میمیره و این ماجرا زندگی فیرات رو زیر و رو میکنه و خونه و کار و همسرشو از دست میده و با پسرش تنها میمونه. بعد از هفت سال فیرات برای درمان پسرش که تب مدیترانه ای داره به ۶۰۰ هزار لیره نیاز پیدا میکنه و برای همین باز مجبور میشه به رینگ بره…

قسمت ۳۸ سریال ترکی قهرمان

کرم به باشگاه می آید و با دیدن نسلی به هم خیره می شوند و لبخند می زنند. نادر به میچو و توربا می گوید که اگر شاهین رابطه ی این دو را بفهمد دیگر به باشگاه نخواهد امد و میچو می گوید که باید مانع آنها بشوند. او جلو می رود و به نسلی می گوید که شاهین چند روزی است از باشگاه رفته و خبری از او نیست اما اگر نسلی به او زنگ بزند جواب او را حتما می دهد و برمی گردد. نسلی و کرم همراه هم به خانه ی شاهین می روند و سراغ او را از مادرش می گیرند. مادرش می گوید که او هم خبری ندارد اما میداند که در مرکز تاکسیرانی بدهی داشته. هردو به مرکز تاکسی رانی می روند و صاحب آنها می گوید که شاهین چند روز دیگر برای دادن قرضش خواهد آمد. شب وقتی آنها به خانه می رسند، کرم قبل از رفتن به نسلی می گوید: «فرض کنیم من پیشنهاد تانسل رو قبول کنم، دلت واسم تنگ میشه؟ » نسلی می گوید: «نه! » کرم ناراحت می شود و نسلی ادامه می دهد: «قلبم آتیش میگیره… » کرم با خوشحالی به او خیره می شود و بعد می رود. ظفر که ان دو را با هم دیده فورا با عصبانیت پایین می رود و به نسلی می گوید: «نسلی من بهت گفتم حواست به سالن باشه و اون وقت سعی داری حواست به افراد سالن باشه؟! »
نسلی از برخورد او ناراحت می شود و سعی می کند همه چیز را برای او توضیح بدهد اما در آخر می گوید: «آره خوشم میاد به کرم وقت بگذرونم چیه مگه! تو نبودی به من گفتی فیرات رو فراموش کن؟ من دارم فراموش میکنم دیگه! » ظفر از او می خواهد اعصابش را بهم نریزد و نسلی می گوید: «اگه بخوام عاشق میشم و مجبور نیستم به کسی هم جواب پس بدم! » ظفر می گوید: «مگه من تا حالا بهت گفتم عاشق نشو؟ من فقط میگم حواست باشه از کی خوشت میاد همینجوری الکی نمیشه. تو منظورت از عاشق شدن اینه که این پسره رو دوست داری؟ » نسلی چشمانش پر از اشک می شود و بعد می گوید: «به تو ربطی نداره! » و وارد اتاقش می شود. فیرات ظفر را در کافه ملاقات می کند و از او می خواهد که کمکش کند تا فرار کند. ظفر هم با اینکه مخالف است اما قبول می کند که در این راه هم کنارش باشد. تانسل پیش درویش می رود و می گوید که توانسته با باروت جو ارتباط برقرار کند و به محض اینکه مکان او را بفهمد همه چیز را به درویش خواهد گفت تا اعتمادش را جلب کند. درویش قبول می کند و در آخر هم می گوید حواسش به سونا که مدام دور و بر فیرات می پلکد باشد!

شب که میشود، سونا به فیرات می گوید که کاش میشد نروند و پیش او بمانند اما اضافه می کند: «اینکه نگرانتون باشم همیشه حسرتتون تو دلم باشه بهتره. » فیرات او را در اغوش می گیرد و می گوید که قلب و عقلش پیش سونا خواهد ماند. کشتی گیری که قفقاز را به مبارزه خوانده شروع به اذیت کردن مردم ترکیه می کند تا فیرات را تحریک کند. همه مردم از دست او شاکی هستند و منتظرند تا فیرات او را ناک اوت کند! ظفر فیرات را به ساختمانی می برد که بالای پشت بام انجا ضیا منتظرشان است. ضیا به فیرات می گوید که برای حفاظت از او این فکر خودش بوده که از تو همه چیز را پنهان کنند اما حالا تصمیمش هرچیزی که باشد او را کمک خواهد کرد. ضیا اضافه می کند: «اگه بخوای بری باید همه چیزو فراموش کنی. حتی اینکه فیرات بولوک باشی رو هم باید فراموش کنی. » ظفر با ناراحتی به فیرات خیره می شود و فیرات به او می گوید: «من هرچیزیو عوض کنم هم نمیتونم قلبم و عوض کنم… شما جاتون همیشه تو قلب منه. » و او را در آغوش می گیرد.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا