خلاصه داستان قسمت ۳۹ سریال ترکی پناهم ده + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران این سریال خلاصه داستان قسمت ۳۹ سریال ترکی پناهم ده را قرار داده ایم. همراه ما باشید. سریال ترکی مرا پنهان کن (Sakla Beni) محصول سال ۲۰۲۳ شبکه استار تی وی به کارگردانی «ندیم گوج» و نویسندگی «هدیه گلشاهین» و «نرگس اوتلو اوغلو آکوغلو» است. اسامی بازیگران این سریال عبارتند از؛ آسوده کالبک، جمره بایسل، اوراز کایگیلار اوغلو، نیلوفر آچیکالین، جیدا دوونجی، سوینچ اربولاک، کامیل گولر، سنای گورلر، سیلا کورکماز، تامر لوونت، نیزام نامیدار، ادیپ سانر، سرا توکدمیر، آجلیا دورویم ییلهان.
قسمت ۳۹ سریال ترکی پناهم ده
جمیل با دیدن مته از اونجا فرار میکنه و میره. مته میره پیش اینجیلا و میگه اینجا چخبره؟ اینجیلا با گریه بهش ماجرارو میگه و استرس میگیره که نمیدونم الان میره به ناز بگه و عکسارو واسش میفرسته یا نه! اون از ما خبر داره ازمون عکس گرفته بوده! مته جا خورده و میگه تو چقدر بهش پول دادی؟ اینجیلا میگه ۲۰ میلیون خواست ولی من از هرکی که تونستم قرض گرفتم و دادم بهش. مته میگه از قدیر هم گرفتی آره؟ اینجیلا ماجرای دیشبو میگه که مجبور شدم بهش به دروغ بگم که مادربزرگم مریضه اونم پول آورد واسم و بعد از کمی حرف زدن میرن. تو خانه هاتف درباره دزدی کردن اینجیلا حرف میزنن که مبرا میگه شما فیلیس خانم میشناسین اینیجلارو دزد نیست! اوزان به اونجا میاد که فسون مادرش میگه بیا ببین چخبره اینجیلا گردنبند نازو دزدیده! اوزان که خودش برداشته بوده شوکه میشه و میگه نه اینجیلا همچین آدمی نیست! و سعی میکنه ازش دفاع کنه که کسی زورش به فیلیس و فسون نمیرسه هاتف میگه به جای این حرفا به ناز زنگ بزن ببینیم اون چی میگه! فیلیس میگه زنگ میزنم برنمیداره.
ناز پیش مامان بزرگ اینجیلا رفته و حالشو میپرسه او میگه خوبم بد نیستم بهترم ناز میگه اصلا بازیگر خوبی نیستین! تا الان خوب بودین الان میگین بهترم؟ عفیفه میگه اتفاقی افتاده؟ آنها باهم کمی حرف میزنن که قدیر بهش رنگ میزنه و میخواد بره پیشش. قدیر سرش شکسته و افراد مافیای پارکینگ دوباره کتکش زدن و او به بیمارستان رفته. ناز میپرسه این چه بلاییه سرت اومده؟ و باهم کمی بحث میکنن که قدیر بهش میگه شب باید اینجا باشی ناز کلافه میشه و میگه چرا به من گفتی بیام؟ من اینجا حوصله ام سر میره! و ناچارا قبول میکنه. تو خونه هاتف فیلیس میخواد زنگ بزنه به پلیس که اوزان سعی میکنه جلوشونو بگیره اما زورش نمیرسه. اوزان به ناز زنگ میزنه و خبرو میده و میگه بیا یه کاری کن میخوان دخترو ببرن کلانتری! ناز میگه خوب ببرن! و تلفنو روی اوزان قطع میکنه و او هرچی بهش زنگ میزنه دیگه میبینه جوابگو نیست اوزان کلافه میشه و بهم میریزه. مته با اینجیلا رفته به خانه قدیمی پدرش تا از اونجا یه سرنخی چیزی پیدا کنه و بتونه برسه به پدرش….
