خلاصه داستان قسمت ۴۱ سریال ترکی شربت زغال اخته + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد قسمت ۴۱ سریال ترکی شربت زغال اخته می باشید. همراه ما باشید. سریال ترکی «شربت زغال آخته» (Kızılcık Şerbeti) محصول سال ۲۰۲۲ کشور ترکیه می باشد که به سفارش شبکه «شو تی وی» ساخته شده است. کارگردان این سریال را «هاکان کیرواوانچ» و نویسندگی اش را «ملیس جیولک» برعهده دارند. این سریال روزهای زوج ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود.
قسمت ۴۱ سریال ترکی شربت زغال اخته
فاتح بعد از کلاس دوعا بهش زنگ میزنه و ازش میخواد دوباره برگرده اما دوعا به حرفاش اعتنایی نمیکنه. کایهان به آذرخش زنگ میزنه و میگه باهمدیگه قرار بزاریم درباره بچه ها حرف بزنیم آذرخش میگه برای بار چندم بهت میگم به فاتح و دوعا کار نداشته باش خودشون بزار حل کنن سپس بهش میگه که من باید دیگه قطع کنم و به حرف های کایهان اعتنایی نمیکنه و تماسو قطع میکنه. اجم میره پیش کایهان و میگه چیشده؟ کایهان میگه که آذرخش بود بدون خداحافظی قطع کرد، اجم میگه چرا هنوز انقدر بهش زنگ میزنی و میری میبینیش؟ و ازش میخواد زودتر عقد کنن کایهان میگه فعلا نمیتونم کار دارم اجم میگه نکنه هنوز به آذرخش فکر میکنی؟ کایهان میگه چه فرقی داره؟ اجم عصبی میشه و با عصبانیت از اونجا میره. نورسما به امید زنگ میزنه که میبینه جواب نمیده و نگرانش میشه واسه همین پیام میده. امید به خاطر تب زیاد بیهوش شده بوده که شعله رفته پیشش و دکتر خبر کرده تا بیاد بعد از رفتن دکتر، امید به شعله میگه به نورسما خبر بده نگران نشه که شعله به نورسما زنگ میزنه و بهش میگه که من یه جایی کار دارم باید برم میتونی بیای یخورده پیشش بمونی؟
چون تبش بالا پایین میشه باید یکی باشه پیشش حتما نورسما تایید میکنه و میگه آره میام. او به بهونه خرید واسه خانواده آذرخش از خونه بیرون میزنه. فاتح با پدرش حرف میزنه و عبداله خان بهش میگه که برو دست زنتو بگیر برگردون چند روز شد فاتح میگه اگه خودش بود تا الان اومده بود ولی از مادرش و سولماز خانم خجالت میکشه نمیاد از طرفی شعله خاله اش طرفه ماست و تشویقش میکنه که برگرده، بعد از رفتن فاتح عبداله خان به شعله زنگ میزنه و تشکر میکنه به خاطر حمایت از فاتح سپس برای فردا باهم قرار ناهار میزارن. یکی از خدمه میره پیش پنبه و میگه مهمون دارین پنبه وقتی میره تو سالن اجم را با ظاهر اصلیش میبینه و شوکه میشه اجم بهش میگه من اصلا محجبه نبودم و نیستم کایهان ازم خواسته بود تا اینجوری بهتون نزدیک بشم و با پسرتون شریک بشه سپس میگه که دوعا و کل خانوادشون میدونستن این قضیه رو، پنبه از شدت تعجب سرش درد میگیره. نورسما پیش امیده و دستمال خیس رو پیشانیش میزاره و وقتی میبینه لباسش خیس عرقه میره لباس برمیداره تا لباسشو عوض کنه. پنبه به آذرخش زنگ میزنه و میگه باید با دوعا ۳تایی بشینیم حرف بزنیم و تو کافه قرار میزارن.
اونجا پنبه بهشون میگه که اجم اومده بوده اونم با چه سر و وضعی و گلگی میکنه که وقتی میدونستن چرا به او هیچی نگفتن دوعا میگه من از بابام پرسیده بودم اونم بهم گفته بود که تصمیم گرفته محجبه بشه بعد من بارها از فاتح خواسته بودم که با بابام شریک نشه اما کو گوش شنوا! عبداله خان به خانه آذرخش رفته و ازش میخواد شعله شب به هتلی میره که با دوستاش قرار گذاشته اما اونجا عامر و جان دوستش را میبینه و میره یکمی پیششون میشینه دوست لمان از اونجایی که عامر را میشناسه با دیدن شعله کنارش سریعا به لمان زنگ میزنه و خبر میده او ازش میخواد اسم اون زنو واسش گیر بیاره، دوست لمان از گارسون میپرسه که میگه مشتری ثابت اینجاست اسمش شعله اصلانه. فردای آن روز عبداله خان به خاطر قرارش با شعله حسابی به خودش رسیده که وقتی سر میز صبحانه میره نظر همه جلب میشه. همه نشستن که لمان به اونجا میاد و میگه فهمیدم آویزون عامر کیه اسمش شعله اصلانه همگی شوکه شدن….