خلاصه داستان قسمت ۴۳ سریال ترکی قهرمان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۳ سریال ترکی قهرمان را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. “قهرمان” محصول سال ۲۰۱۹ میلادی است و در ترکیه مخاطبان و طرفداران زیادی دارد. سریال ترکی قهرمان Şampiyon جدیدترین سریال تولگاهان ساییشمان بازیگر محبوب ترکیه ای می باشد که دارای داستانی درام و غم انگیز می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ تولگاهان سایمشان، ییلدیز چاگری آتیکسوی و امیر اوزیاکیشیر در سریال قهرمان به ایفای نقش پرداخته اند.

قسمت ۴۳ سریال ترکی قهرمان + عکس

خلاصه داستان سریال ترکی قهرمان

فیرات بولوکباشی ملقب به قفقاز قهرمان سابق بوکس بوده و در مسابقه قهرمانی رقیبش رو شکست میده ولی رقیب همونجا خونریزی مغزی میکنه و میمیره و این ماجرا زندگی فیرات رو زیر و رو میکنه و خونه و کار و همسرشو از دست میده و با پسرش تنها میمونه. بعد از هفت سال فیرات برای درمان پسرش که تب مدیترانه ای داره به ۶۰۰ هزار لیره نیاز پیدا میکنه و برای همین باز مجبور میشه به رینگ بره…

قسمت ۴۳ سریال ترکی قهرمان

شاهین در مسابقه ی قفس روبروی شریف قرار می گیرد. سطح شریف خیلی بالاتر از او است و پشت سر هم با مشت و لگد او را زمین گیر می کند. شاهین اصلا توانایی اینکه مانع او بشود را هم ندارد. از طرفی ظفر و فیرات از هجوم خبرنگارها وارد رختکن می شوند و ظفر از خوشحالی پیروزی این پا و اون پا می شود اما فیرات می گوید که فکرش مدام پیش آلاداغلی بوده و اینکه پلیس ها بالاخره او را گیر انداخته اند یا نه! همان موقع کادو که همراه کرم به سمت مسابقات قفس می روند با ظفر تماس می گیرند و قضیه اینکه شاهین را تانسل به بازی مرگ فرستاده می گوید و با نگرانی از آنها می خواهد که خودشان را برسانند. ظفر هم به نسلی و سرهات و یامان این خبر را می رساند. آلاداغلی بیهوش روی زمین افتاده سونا به عنوان پزشک خودش را بالای سر او می رساند و با دیدن درویش مکث می کند و یاد تمام بدبختی هایی که به خاطر او کشیده می افتد اما تصمیم می گیرد کمکش کند و بالاسر او می ماند تا آمبولانس از راه می رسد. بعد هم همراه آنها می رود و خودش را به بیمارستان می رساند.
آلاداغلی قلبش می ایستد و از دست می رود اما سونا با همه توانش به او شوک وارد می کند و بعد هم با حرص خم می شود و سمت او می گوید: «تا وقتی تقاص همه ی کاراتو پس ندادی نمیتونی بری! » و دوباره تلاش می کند تا نبض آلاداغلی برمی گردد. کرم و کادو به مقصد می رسند اما کادو مانع کرم می شود و می گوید جلو نرود چون تمام نگهبان ها مسلح هستند. کرم می گوید که نمی تواند دست روی دست بگذارد و تماشا کند و باید برود و شاهین را نجات بدهد. و بدون کادو از ماشین پیاده می شود و به سمت نگهبان ها می رود. کادو هم او تنها نمی گذارد و پشت سرش می رود. آن دو نگهبان های دم در را بیهوش می کنند و وقتی داخل می روند با نگهبان های بیشتری روبرو می شوند که همان موقع فیرات و ظفر هم از راه می رسند و هرچهارتا به کمک هم نگهبان ها را از سر راه برداشته و به محل مسابقه می روند و با عجله وارد قفس می شوند. شاهین نفس های آخرش را زیر دست شریف می کشد و فیرات وارد قفس می شود و شریف با دیدن او با ترس فرار می کند. فیرات شاهین نیمه جان را در آغوش می گیرد و از او می خواهد که چیزی بگوید. شاهین با بی حالی می گوید: «داداش فیرات ببخشید من میخواستم مثل تو باشم… » بعد هم زیر لب می گوید: «مادرم مادرم… »
و چشمانش را می بندد. همه با نگرانی به او خیره می شوند و بعد سوار ماشینش می کنند و با عجله به سمت بیمارستان به راه می افتند. کرم شاهین را در آغوش گرفته و گریه می کند. کمی بعد متوجه می شود که عکسی لای دستکش های شاهین است و وقتی عکس را برمیدارد می بیند که عکس نسلی است و تعجب می کند و با خود می گوید که باید چه کند… شاهین همان موقع چشمانش را باز می کند و زیرلب آرام می گوید: «نسلی … نسلیم… » آنها به بیمارستان می رسند و سونا با عجله به کمک شاهین می رود و ساعتی بعد از اتاق عمل خارج شده و رو به انها می گوید که شکستگی های شاهین بهتر شده… اما بعد فیرات را به گوشه ای می کشد و با نگرانی می گوید که اوضاع شاهین خیلی بد است و خودشان را باید اماده هرکاری بکنند. فیرات عصبانی می شود و می گوید که می رود تا این مشکل را از ریشه حل کند. سونا از او خواهش می کند که از روی عصبانیت تصمیم نگیرد اما فیرات تصمیمش را گرفته است.

ظفر بچه های باشگاه را دور هم جمع می کند و درمورد اینکه شاهین دوباره به باشگاه برخواهد گشت صحبت می کند اما نادر و میچو می گویند که شاهین هیچ وقت به خاطر وجود کرم برنخواهد گشت و آنها هم حتی از بودن کرم خوشحال نیستند! بین آن دو کرم درگیری در می گیرد و نسلی از دیدن دعوای انها گریه می کند و از باشگاه خارج می شود. کرم دنبال او می رود و می گوید: «نسلی تو خوب میدونی چرا شاهین رفت! » و عکس خونین نسلی را به او نشان می دهد و می گوید: «تو میدونی من با چه عذاب وجدانی دارم دست و پنجه نرم میکنم! ما جلو اون عشقمونو جار زدیم و اون عاشقت بوده… اگه میدونستم هیچ وقت اینطوری نمیشد! » نسلی می گوید: «اگه میدونستی از من فاصله میگرفتی؟ » کرم سکوت می کند و همان موقع ظفر سراغ کرم می آید و به او می گوید که نباید از روی خشم تصمیم بگیرد اما کرم می گوید که هرطور شده انتقام شاهین را از شریف خواهد گرفت و حتی از ظفر می خواهد آن دو را با هم وارد رینگ کند اما ظفر می گوید که انتقام نوعی راه فرار است و این راهش نیست. کرم اما تصمیم خودش را گرفته و نمی تواند جز انتقام به چیز دیگری فکر کند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا