خلاصه داستان قسمت ۴۵ سریال ترکی شربت زغال اخته + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد قسمت ۴۵ سریال ترکی شربت زغال اخته می باشید. همراه ما باشید. سریال ترکی «شربت زغال آخته» (Kızılcık Şerbeti) محصول سال ۲۰۲۲ کشور ترکیه می باشد که به سفارش شبکه «شو تی وی» ساخته شده است. کارگردان این سریال را «هاکان کیرواوانچ» و نویسندگی اش را «ملیس جیولک» برعهده دارند. این سریال روزهای زوج ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود.
قسمت ۴۵ سریال ترکی شربت زغال اخته
وقتی عامر دستشو به سمت آذرخش دراز میکنه همگی شوکه شدن که آذرخش دستشو میگیره و از اونجا میرن. شعله بهشون میگه الکی انقدر بزرگش کردین بالاخره دوتا آدم بالغ و عاقلن تصمیم گرفتن باهم باشن چه مشکلی داره؟ پنبه میگه بله اینچیزا شاید از طرف شما عادی باشه ولی از طرف ما اینجوری نیست. شعله با پنبه بحث میکنه که در آخر به خاطر رفتارش اونو سرزنش میکنه و جوابشو میده و با سولماز از اونجا بیرون میزنه. آذرخش با عامر به کافه رفتن و باهمدیگه به خاطر اتفاقی که چند دقیقه پیش تو خونه عبداله خان افتاد حرف میزنن و آذرخش بهش میگه که از اون کارت خیلی خوشم اومد که جلوی همه اعتراف کردی و منو معرفی کردی سپس به همدیگه میگن که باید با بچه هاشون حرف بزنن و اونارو هم در جریان بزارن. سولماز و شعله تو مسیر باهمدیگه بحث میکنن و به طرف خانه میرن. وقتی میرسن سولماز بهش میگه فاطما از همه چیز خبر داشته اون باعث شده آذرخش اینکارو بکنه وگرنه از خود آذرخش بعیده شعله میگه نه بابا این تهمت بزرگیه داری میزنی سولماز بهش میگه که بره به فاطما بگه بیاد به سوالاتش حداقل جواب بده، شعله میره دم در خانه فاطما و باهم به طبقه بالا میرن.
سولماز باهاش حرف میزنه و اونو مقصر میدونه و ماجرارو واسش تعریف میکنه و میگه آذرخش آدمی نیست که از اینکارا بکنه یه مشوق داشته کسی که اونو به این کار سوق داده فاطما میگه باورم نمیشه یعنی میگین من ازش خواستم این کارو بکنه؟ آنها باهم بحث میکنن و فاطما چشماش پر از اشک میشه و میخواد بره که آذرخش همان موقع میاد و میگه اینجا چخبره؟ آذرخش وقتی ماجرارو میفهمه به مادرش میگه خجالت نمیکشی تهمت میزنی؟ مگه من و عامر بچه ایم که ندونیم داریم چیکار میکنیم؟ سولماز باهاش بحث میکنه که در آخر فاطما با دلخوری از اونجا میره. دوعا و چیمن با شنیدن سروصداها به سالن میرن و میپرسن که چیشده؟ آنها وقتی ماجرای عامر و مادرشونو میفهمن شوکه میشن که دوعا با عصبانیت باهاش دعوا میکنه ومیگه تو چجوری تونستی همچین کاری با من بکنی؟ سرمونو جلوشون خم کردی! و بعد از دعوا کردن به اتاقش میره و وسایلشو جمع میکنه و به فاتح زنگ میزنه. فاتح که به خانه رفته ماجرارو از مادر و پدرش میشنوه و با کلافگی و عصبانیت مدام راه میره. بعد از رفتن پنبه به اتاقش فاتح میبینه دوعا داره بهش زنگ میزنه وقتی جواب میده دوعا بهش میگه منو فقط از اینجا بیا ببر فاتح به سرعت اونجا میره.
فردای آن روز سر میز صبحانه عبداله خان بهشون میگه که دوعا برگشته دیشب زنگ زد و فاتح رفت آوردش سر صبحانه دوعا بهشون میگه که منم از این ماجرا خبر نداشتم عبداله خان بهش میگه قبل از صبحانه ۵ دقیقه باهم حرف بزنیم؟ و به اتاق کارش میرن اونجا درباره نجس بودن خوک حرف میزنه و میگه که چرا پنبه اون کارو کرده بود سپس بعد از حرف زدن برمیگردن سر میز. عامر تو خونه سر میز صبحانه با مته خان صحبت میکنه و میگه که مادرش جدا شده مته میگه بالاخره جنگ سه ساله تموم شد عامر ادامه میده که من با آذرخش تو رابطه ام مته خوشحال میشه و آرزوی خوشبختی میکنه و میگه که لیاقتشو داری. مته خان تو مدرسه با دیدن چیمن میگه یعنی الان ما خواهر و برادریم؟ چیمن میخنده که مته میگه به این مناسبت یه تست مهمونت میکنم. دوعا پیش پنبه و نورسما و نیلای میره بشینه که وقتی میبینه میخوان درباره مادرش حرف بزنن جلوشونو میگیره و میره تو اتاقش…..