خلاصه داستان قسمت ۴۹ سریال ترکی شربت زغال اخته + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد قسمت ۴۹ سریال ترکی شربت زغال اخته می باشید. همراه ما باشید. سریال ترکی «شربت زغال آخته» (Kızılcık Şerbeti) محصول سال ۲۰۲۲ کشور ترکیه می باشد که به سفارش شبکه «شو تی وی» ساخته شده است. کارگردان این سریال را «هاکان کیرواوانچ» و نویسندگی اش را «ملیس جیولک» برعهده دارند. این سریال روزهای زوج ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود.
قسمت ۴۹ سریال ترکی شربت زغال اخته
دوعا به شعله میگه هرجور که شده باید نورسمارو نجات بدیم من نمیتونم به عنوان یه زن ساکت بمونم! شعله بهش میگه که این کار پیرکی بوده دوعا میگه اون پنبه مرد به اون نازنینی را هم دیوونه کرده! سپس بهش میگه من باید برم الان بعدا باهم حرف میزنیم. نیلای حالش بد شده و تو اتاق دراز کشیده که پنبه میره بهش میگه باید بریم بیمارستان و به زور میبرتش. شعله تحقیق کرده تو اینترنت و فهمیده که خواستگار نورسما کیه و اسمش ابراهیمه و تو فکر میره. تو بیمارستان پنبه و نیلای متوجه میشن که نیلای حامله ست او از شدت خوشحالی گریه اش میگیره و پنبه خداروشکر میکنه و او را بغل میکنه. دوعا رفته به دفتر کار ابراهیم خواستگار نورسما و باهاش حرف میزنه و میگه که خیلی همه چیز تند پیش رفت فکر کنم شما هم خیلی راغب نباشین به این ازدواج سپس ازش میخواد تا محرمیتو بهم بزنه اما او میگه به این راحتی که میگین نیست و بهتره شما دخالت نکنین و قبول نمیکنه دوعا میره و میگه حداقل بهش فکر کنین میره. شعله داره تو اینستا صفحه شخصی ابراهیم را بالا پایین میکنه تا ببینه چیبه چیه. دوعا بهش زنگ میزنه و شعله میگه کجا رفتی یهو؟ او میگه که رفته بودم پیش همونی که میخواد با نورسما ازدواج کنه تا باهاش حرف بزنم شعله میگه خوب چیشد؟ او میگه که هیچی بچه ننه از آب درومد گفت نمیتونه به باباش همچین چیزی بگه.
شعله میگه باید خودم وارد عمل بشم. شعله بعد از قطع تماس به امید زنگ میزنه و حالشو میپرسه سپس میگه که دارم زیر زیرکی یه کارهای میکنم ببینم چی میشه. بعد از رفتن پنبه نیلای پیش آذرخش تو مدرسه میره. او بهش یه دسته گل میده و تشکر میکنه آذرخش میگه واسه چی؟ او میگه چون خوش یومن بودین من باردارم آذرخش تبریک میگه. شب سر میز شام پنبه میگه من فردا با ثانیه خانم یه قهوه میخورم عبداله خان میگه آخر حرف بزن درباره عروسیم تصمیم بگیرین نیلای به همه میگه که بارداره همگی خوشحال میشن و تبریک میگن اما مصطفی شوکه شده و نمیدونه باید چیکار کنه. شعله به همونجایی میره که ابراهیم با دوستاش رفته تا نقشه اش را جلو ببره ابراهیم پیشش میره تا باهاش آشنا بشه. ابراهیم ازش میخواد شمارشو بده که شعله میگه باید برم اینجا پاتوقته دیگه پیدات میکنم و میره. نیلای برای خودشیرینی بحث کاغذدیواری اتاق بچه شو میکشه وسط و میگه هرچی مامان باباجون بگن همونو میزنیم.
دوعا میگه چطوره اگه دختر شد بزاری اسمشو پنبه اگه پسر عبداله؟ نیلای میگه من مشکلی ندارم دوعا میگه خوبه سپس به بهونه خسته بودن میره اتاقش. نیلای میگه حسودیش شد که فاتح میگه چرا باید الان حسادت کنه؟ از طرفی مصطفی هم میگه راست میگه اون که خودش دوتا داره تازه واسه ما هنوز معلوم نیست چی میشه! شعله پیش چیمن تو اتاقش میره و درباره کاری که با دوعا میخواد بکنه بهش میگه و ادامه میده که به یه دختر احتیاج داریم که تور پهن کنه چیمن میگه یکیو میشناسم اسمش جیلانه باید با مته خان حرف بزنم میتونیم ازش کمکم بگیریم شعله میگه باشه. فردای آن روز چیمن با مته تو مدرسه صحبت میکنه و او قبول میکنه که کمکشون کنه شعله بهش زنگ میزنه و میگه من و دوعا داریم میریم سر قرار شما دوتا هم یه ساعت دیگه به آدرسی که میدم بیاین. تو کافه دوعا و شعله نشستن که دوعا با دیدن مته و چیمن جا میخوره و میگه چرا اینارو وارد بازی کردی!……