خلاصه داستان قسمت ۴ سریال ترکی بهار + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴ سریال ترکی بهار را برایتان گذاشته ایم، امیدوارم خوشتون بیاد. با ما همراه باشید. سریال بهار توسط نسلیهان یشیلیورت کارگردانی شده است و آسنا بولبلوگلو نیز بهعنوان تهیهکننده این مجموعه شناخته میشود. این سریال در کشور ترکیه تولید شده است و روزهای فرد از شبکه ترکی جم تیوی به زبان فارسی پخش میشود. بهار، بیست سال پیش، از دانشکده پزشکی فارغ التحصیل شد، اما به جای اینکه حرفه پزشکی را دنبال کند، خانهدار شدن را انتخاب کرد. او با جراح موفق تیمور یاووز اوغلو ازدواج کرده و زندگی خود را وقف همسر و فرزندانش کرده است. اما ناگهان خانواده به ظاهر خوشحال یاووز اوغلو با بیماری بهار دچار مشکلاتی میشود. پزشک بهار، اورن، مصمم به نجات اوست و میگوید تنها راه حل، پیوند کبد است؛ اما تنها کبد سازگار خانواده، متعلق به تیمور است!
قسمت ۴ سریال ترکی بهار
بهار نصفه شب میبینه تیمور تو حال خوابیده و میره سیلی بهش میزنه تیمور میگه چیشده؟ تو الان منو کتک زدی؟ بهار میگه آره چون حوصله ام سر رفته، تیمور جا میخوره و میگه یعنی فقط واسه همین سیلی زدی؟ تو حالت خوبه؟ بهار میگه آره منم امروز یه سیلی خوردم و از خواب بیدار شدم و میخوام جوری که لیاقتمه رندگی کنم و میره ت بخوابه تیمور جا میخوره. فردای آن روز بهار برای خودش دتاکس درست میکنه و میخوره و به تیمور و مادرش میگه هرچی میخواین واسه خودتون درست کنین و به خدمتکار میگه تو برو یه هفته استراحت با حقوق که گونور خوشحال میشه و میره. تیمور به بهار میگه حالا که گونور رفته برو یه دستگاه قهوه ساز بگیر با کمترین قیمت مادرش هم میگه کیف منم فکر کنم اومده اونم تحویل بگیر بهار قبول میکنه و میره. او شروع میکنه به خودش رسیدن و خرج کردن پیامک های برداشت از حساب برای تیمور میره و او بهم میریزه که چرا بهار اینجوری شده و یه جور دیگه شده سپس همکارش میگه این چیزا عادیه به خاطر بیهوشی و عمل مریضا بعد از برگشتن به زندگی دست به کارهایی میزنن که قبلا انجام نمیدادن. تیمور هرچی به بهار زنگ میرنه تا ببینه کجاست داره چیکار میکنه او جواب نمیده و به کارهاش ادامه میده که آخر تو آرایشگاه جوابشو میده. تیمور میپرسه چرا انقدر خرج میکنی؟ کارتتو فکر کردم دزدیدن! بهار میگه نه گفتم که میخوام برم خرید دیگه میخوام جوری که میخواستم زندگی کنم در عین پولداری مثل بی پولها زندگی میکردم!
سپس بعد از زدن حرفاش تلفنو قطع میکنه که تیمور جا میخوره از این همه تغییر رفتار. بهار با بچه هاش میره رستوران و باهم غذا میخورن سپس دیر وقت میره خونه که از کوتاهی موهاش و اینکه به خودش رسیده جا میخورن و میگه ما شام خوردیم اگه گرسنه هستین سفارش بدین و میره تو اتاقش. تیمور واسه بهار کارت معلولیت گرفته تا کارش راحت تر بشه اما بهار میگه من هیچیم نیست فقط یکم توان بدنیم اومده پایین سپس از اتاقش بیرونش میکنه تا بره دوش بگیره و از این کارش ناراحت شده و جلوی خودشو میگیره تا گریه نکنه. فردای آن روز بهار میره پیش دکتر برای چکاب رفته پیش دکتر و دکتر بهش میگه که از چیزی که فکر میکردم زودتر داری خوب میشی ازت میخوام برگردی به زندگیت بهار میگه زندگیم نه زندگی جدیدم. تیمور پیش معشوقه اش میره و برای دلجویی میگه شب باهم شام بخوریم؟ او اول قبول نمیکنه اما تیمور واسش پیام میفرسته که ۸:۳۰ میام پیشت. شب تو خونه بهار در حال آماده شدنه و حسابی شیک و پیک میکنه که تیمور با دیدنش میگه جایی میری؟ او میگه آره با دوستم میرم بیرون تو چی؟ او به دروغ میگه تولد دکتر رهاست بهار میگه خوش بگذره و میره که تیمور شوکه میشه. مادر تیمور با دیدن بهار تو اون تیپ جا میخوره و وقتی بوت های اصلشو میبینه تو پاش تعجب میکنه که بعد از رفتنش تیمور را صدا میزنه از حرص. بهار پیش چاعلا دوستش تو بار میره….