خلاصه داستان قسمت ۴ سریال ترکی شربت زغال اخته + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد قسمت ۴ سریال ترکی شربت زغال اخته می باشید. همراه ما باشید. سریال ترکی «شربت زغال آخته» (Kızılcık Şerbeti) محصول سال ۲۰۲۲ کشور ترکیه می باشد که به سفارش شبکه «شو تی وی» ساخته شده است. کارگردان این سریال را «هاکان کیرواوانچ» و نویسندگی اش را «ملیس جیولک» برعهده دارند. این سریال روزهای زوج ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود.
قسمت ۴ سریال ترکی شربت زغال اخته
عبداله خان پدر فاتح بعد از شنیدن حرف های فاتح که چرا دوعا رفته پیش مادرش قبول میکنه و به پنبه زنش میگه که با مادر دوعا یه تماس بگیره اگه کاری ندارن امشب یا فرداشب شام دعوتشون کن تا بیشتر باهم آشنا بشیم و درباره عروسی هم حرف بزنیم پنبه قبول میکنه. دوعا پیش مادرش رفته و باهاش حرف میزنه آذرخش میگه الان چون تازه اولشه اینجوری یه سال که بگذره میفهمی چیکار کردی! دوعا باهاش دعواش میشه و باهمدیگه بحث میکنن. سولماز به شعله اون یکی دخترش زنگ میزنه و ازش میخواد تا به اونجا بیاد و با خواهرش آذرخش حرف بزنه. عروس عبداله از فاتح میپرسه درباره عروسی فکر کردین که کجا میخواین بگیرین؟ فاتح میگه نه هنوز اگه به دوعا باشه که میگه اصلا نمیخواد یا تو یه هتل باشه کافیه اما عبداله میگه اینجوری نمیشه من نمیتونم همچین عروسی بگیرم باید در شأن خانوادگی ما باشه! شاید تو هتلمون جشنو بگیریم عروسش بهش میگه این خیلی ناعادلانه ست عروسی ما تو هتل نبود! شوهرش میگه چون اون موقع هنوز ساخته نشده بود! شعله به خانه آذرخش میرسه که سولماز ازش میخواد تا سریع بره پیش آذرخش و دوعا و آنهارو آروم کنه. شعله پیششون میره و میگه اینجا چخبره؟ دوعا او را در آغوش میگیره.
بعد ازکمی حرف زدن آذرخش به دوعا میگه به نظرت دانشگاهت دیر نشده؟ دوعا میگه الان میرم سپس آذرخش هم با شعله باهم از خونه بیرون میزنن تا قبل از رفتن آذرخش به مدرسه یه قهوه بخورن و حرف بزنن. آنها به کافه میرن و شعله بهش میگه فکر نمیکنی خیلی داری سخت میگیری؟ دوعا دیگه بزرگ شده میدونه چه کاری درسته چه کاری غلط! آذرخش میگه تو بچه نداری نمیدونی چی میگم! شعله میگه تنها دفاعیه تمام مادرها همین جمله ست! انگار فقط مادرها میفهمن کار درست و غلطو! همان موقع پنبه به آذرخش زنگ میزنه و برای شب واسه شام دعوتشون میکنه آذرخش اول قبول نمیکنه و میگه کلی کار داره اما در آخر قبول میکنه. پنبه پیش دخترش نورسل میره و میگه کلی کار داریم پاشو باید بریم غذا درست کنیم. نورسل میگه نمیفهمم چرا همچین کاری کردی اون که اصلا از ما خوشش نمیاد! پنبه میگه من حدس زدم فقط نورسل میگه احتیاجی به حدس نیست خودم اون شب دیدم رفتارشو باهامون که چجوری نگاهمون میکرد! اما پنبه اصلا اعتنایی نمیکنه و میگه پاشو کلی کار داریم بهم باید کمک کنی و باهم میرن به آشپزخانه.
تو مدرسه یکی از کارکنان پیش آذرخش میره و میگه از خریدهایی که میشه داره سوء استفاده شخصی میشه اینجا و فیلمو بهش نشون میده که یکی از خدمه از پیاز و سیب زمینی داره برمیداره واسه خودش که ببره. آذرخش اون زن را صدا میزنه و ازش میپرسه دلیل کارش چیه او میگه که من دزد نیستم به خدا پولی که میگیرم کفاف نمیده واسه خرج و مخارجم مجبور شدم و گریه میکنه. آذرخش فکری به سرش میزنه و همه ی بچه ها و کارکنان را تو سالن آملی تئاتر جمع میکنه و میگه که قرار از این هفته آخر هفته ها یه مراسم خیریه برای کسانی که دستشون تنگه برگزار بشه که هرکی میخواد به صورت داوطلب میتونه تو این مراسم سهیم بشه باهامون. بعد از تمام شدن مراسم آذرخش میخواد از مدرسه خارج بشه که با عامر پدر مته روبرو میشه و بعد از کمی حرف زدن مته به اونجا میاد که آذرخش میگه میتونم مجازاتتو که تعلیقه بندازم عقب اما شرط داره مته میگه چه شرطی؟ آذرخش میگه اول اینکه دیگه دوعا نکنی تو مدرسه و اینکه تا آخر سال تحصیلی تو مراسم خیریه شرکت کنی اینجوری اگه ازت راضی باشم میبخشم مجازاتتو مته قبول میکنه آذرخش میگه باشه و بعد از خداحافظی از اونجا میره….