خلاصه داستان قسمت ۴ سریال ترکی عشق از نو + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴ سریال ترکی عشق از نو را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی عشق از نو (به ترکی استانبولی: Aşk Yeniden) مجموعه تلویزیونی ترکیه‌ای، در ژانر کمدی، عاشقانه است که مهر ۹۹ با دوبله فارسی توسط شبکه های جم در حال پخش می باشد. بازیگران اصلی آن ازگه ازپیرینچی، بورا گولسوی می باشند.

خلاصه داستان سریال ترکی عشق از نو 

زینب که بدون خبر دادن به خانواده اش، با عشقش اَرتان به آمریکا فرار کرده بود، بعد از اینکه توسط ارتان ترک شد، با پسر چند ماهه اش، نا امید به ترکیه برمی گردد. زینب که نمی‌داند چه توضیحی دربارهٔ پسرش، به پدر خود بدهد، درمانده سوار هواپیما می‌شود. از طرف دیگر فاتیح که برای فرار از نامزد اجباریش به آمریکا رفته بود، بعد از شکست عشقی در آمریکا تصمیم به بازگشت به ترکیه می‌گیرد. داستان این دو که در راه برگشت به خانه با هم آشنا می‌شوند، قصهٔ سریال عشق از نو ست.که لحظات خنده دار و عاشقانه‌ای را می‌آفریند.

قسمت ۴ سریال ترکی عشق از نو 

فاتح قصد دارد زینب را راضی کند تا همراه او به خانه برگردد. آنها با یکدیگر بحث میکنند و در این حین، اورهان وارد شده و با فاتح دست به یقه می شود. زینب، سلیم را به جواد و کامل، زیردستان پدرش می دهد تا بین فاتح و اورهان وساطت کند. کمی بعد فاتح و زینب متوجه می شوند که جواد و کامل بچه را دزدیده و رفته اند. زینب عصبی شده و به همراه فاتح همه جا را به دنبال سلیم می‌گردند. جواد و کامل، گوشه ای پنهان شده و سپس به شوکت،پدر زینب خبر میدهند که بچه را برایش دزدیده اند. زینب در مسیر، از یکی از دوستان پدرش سراغ بچه را میگیرد. او یک کاغذ به زینب می دهد که داخل آن نوشته شده است که حالا نوبت اوست که درد دوری از فرزند را بچشد. زینب از این حرف پدرش به شدت عصبانی می شود. زینب و فاتح به سمت خانه شوکت می روند و زینب با عصبانیت سراغ بچه را میگیرد. یادگار، عمه زینب میگوید که بچه آنجا نیست. زینب میگوید که پدرش بچه را دزدیده است و حالا باید او را پس بدهد. کامل و جواد، بچه را پیش شوکت در قایق می برند. سلیم گریه میکند و آنها به دنبال شیر برای او هستند. کامل پیشنهاد میدهد که او را پیش مادر شیری او ببرند تا به بچه شیر بدهد. آنها همگی به سمت خانه راضیه می روند. راضیه پیر زن است و شوکت از اینکه او بخواهد به بچه شیر بدهد متعجب می شود. اما کامل که گویا کمی مشکل عقلی دارد، میگوید که راضیه می‌تواند به بچه شیر بدهد. راضیه، سلیم را داخل اتاق می برد تا شیر بدهد. کمی بعد بخاطر تاخیر زیاد او، همه به اتاق می روند اما متوجه می‌شوند که در باز است و راضیه بچه را برده است. آنها همگی هول شده و به دنبال سلیم می‌گردند. یادگار با شوکت تماس میگیرد. شوکت جواب داده و با ناراحتی میگوید که سلیم را گم کرده اند. وقتی زینب این خبر را می شنود، بیشتر عصبی شده و میخواهد دنبال بچه برود.

فاتح سعی دارد زینب را آرام کند،اما زینب دوباره از او عصبانی می شود و به او یادآوری میکند که سلیم پسر اوست و هرکاری که نیاز باید برای او انجام میدهد. زینب از آرامش فاتح تصور میکند که او همدست شوکت بوده و برای همین گم شدن بچه برایش اهمیت ندارد. او با فاتح دعوا کرده و از خانه بیرون می رود. فاتح و یادگار نیز دنبال او می روند. الیف سو پیش دوستان خودش می رود و به آنها می سپارد که همگی دنبال سلیم بگردند. شوکت و افرادش بعد از گشتن، خسته شده و منتظر خبری میمانند. زینب و فاتح به اسکله رسیده و زینب با عصبانیت سراغ پدرش می رود و با او دعوا میکند. همگی با یکدیگر درگیر می شوند. پدر فاتح با او تماس گرفته و کامل جواب میدهد و خبر میدهد که آنها در حال درگیری هستند و بچه نیز گم شده است. پدر فاتح به همراه مادربزرگ و افرادشان به اسلکله می روند و با شوکت و افرادش رو به رو می شوند و همگی با یکدیگر بر سر بچه بحث میکنند. کمی بعد، الیف سو به همراه راضیه و سلیم به آنجا می آید و بچه را تحویل میدهد. زینب به همراه سلیم داخل ماشین می نشیند اما شوکت میگوید که باید پیاده شود . فاتح از زینب خواهش میکند که این بار او به خاطر فاتح کوتاه نیاید و پیاده نشود. زینب نیز به حرف فاتح گوش میدهد. در خانه، فاتح مقابل همه می‌گوید که او دروغ گفته و او و زینب در ترکیه با یکدیگر آشنا شده اند و بخاطر نامزدی اجباری اش، به همراه زینب به آمریکا رفته است. زینب از اینکه فاتح داستان را عوض کرده و دوباره دروغ میگوید متعجب یک شود.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا