خلاصه داستان قسمت ۵۰ سریال ترکی قهرمان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵۰ سریال ترکی قهرمان را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. “قهرمان” محصول سال ۲۰۱۹ میلادی است و در ترکیه مخاطبان و طرفداران زیادی دارد. سریال ترکی قهرمان Şampiyon جدیدترین سریال تولگاهان ساییشمان بازیگر محبوب ترکیه ای می باشد که دارای داستانی درام و غم انگیز می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ تولگاهان سایمشان، ییلدیز چاگری آتیکسوی و امیر اوزیاکیشیر در سریال قهرمان به ایفای نقش پرداخته اند.

قسمت ۵۰ سریال ترکی قهرمان

خلاصه داستان سریال ترکی قهرمان

فیرات بولوکباشی ملقب به قفقاز قهرمان سابق بوکس بوده و در مسابقه قهرمانی رقیبش رو شکست میده ولی رقیب همونجا خونریزی مغزی میکنه و میمیره و این ماجرا زندگی فیرات رو زیر و رو میکنه و خونه و کار و همسرشو از دست میده و با پسرش تنها میمونه. بعد از هفت سال فیرات برای درمان پسرش که تب مدیترانه ای داره به ۶۰۰ هزار لیره نیاز پیدا میکنه و برای همین باز مجبور میشه به رینگ بره…

قسمت ۵۰ سریال ترکی قهرمان

ماموران پلیس سراغ تانسل می روند و او را بازداشت می کنند. اما تانسل قبل از امدن آنها تا توانسته مدارک دم دستی ای که او را به دردسر می انداخته را نابود کرده است. آنها تانسل را برای بازجویی می برند اما او همه چیز را انکار می کند و می گوید که فقط یک باشگاه معتبر دارد آن هم باشگاهی است که همین الان هم صاحبش است. او از بازداشتگاه به دلیل اینکه پلیس مدرک قابل قبولی نداشته بیرون می رود و الیسا به دیدن او رفته و می گوید: «من بودم که باعث شدم گیر نیفتی! اگه مدارکی که ازت داشتم دستم بود و به پلیس میرسوندم حبس ابد میخوردی! حالا ازت میخوام که چشمتو از جا و مقام بابام برداری و به قفقاز و خانواده اش هم کاری نداشته باشی! » تانسل با اینکه راضی نیست برای فعلا قبول می کند. سرهات هم به خانه می رود و با وجود اینکه موجلا با التماس و گریه از او می خواهد جایی نرود وسایلش را جمع می کند و بعد هم می گوید که درخواست طلاق خواهد داد و بچه هایش را هم با خود خواهد برد. موجلا تا این حرف را میشنود، خشمگین می شود و به او می گوید که حق ندارد بچه هایش را از او بگیرد.

وقتی کادو خبر دستگیری تانسل را برای لحظاتی می فهمد خوشحال می شود و این را به کرم هم می گوید اما کرم از اینکه نمی تواند مسابقه بدهد ناراحت میشود! تانسل هم به محض آزاد شدن او و شریف را به دفترش صدا می زند و می گوید که در اولین مسابقه ی جدی شان انها را مقابل هم قرار داده و هرکس پیروز مسابقه بشود راه برایش باز می شود! دادستان شخصا برای اعتراف گیری سراغ درویش می رود و می گوید: «این آخر راهه توئه درویش. شریکات و رابطای خارجی و داخلیت ممکنه به خاطر اینکه دستشون از تو کوتاهه به نزدیکانت و به خصوص نوه ات آسیب بزنن! به خاطر نوه ات هم که شده همه چیزو بگو تا این شبکه رو از بیخ و بن نابود کنیم! » درویش در حالی که به عکسی که از گونش دارد خیره شده به فکر فرو می رود. همان شب، خانواده ی یامان و سونا و حتی الیسا هم دور هم جمع شده اند و خوشحال از اینکه از دردسری به اسم درویش نجات پیدا کرده اند با هم صحبت می کنند. حتی ظفر هم خبر اینکه با سلوی قرار نامزدی گذاشته اند را اعلام می کند و باعث خوشحالی همه می شود.

کمی بعد ضیا به یامان زنگ می زند و خبر می دهد که درویش همه چیز را اعتراف کرده همه از این خبر خوشحال می شوند اما الیسا به فکر فرو می رود که این از چشم سونا دور نمی ماند. فردا صبح، سونا و فیرات سر قرار می روند و سونا کمی به خاطر اینکه الیسا تا مدت ها خانه ی یامان و کنار فیرات می ماند حسادت می کند. فیرات کمی در این مورد سر به سر او می گذارد و می خندد. میچو و نادر در مورد کرم که رفته و انها را راحت کرده صحبت می کنند و از اینکه پیش تانسل کار می کند پشت سرش بد می گویند. نسلی با ناراحتی  و برای دفاع از کرم می گوید که کرم به خاطر انتقام از شریف کسی که شاهین را به این حال و روز انداخته رفته است و شاهین این حرف ها را از پشت در میشنود. شب بعد، خانواده ی سلوی برای شام در خانه ی یامان جمع شده اند.

تحسین به خاطر درک شرایط الان ظفر و بدهی هایی که او دارد پیشنهاد می دهد که جشن نامزدی را خانواده ی عروس بگیرد اما ظفر با سرخوشی می گوید: «من قبول کنم یامان گون آلتای عمرا قبول کنه! مگه نه بابا؟ ما یه عروسی درخورد سلوی میگیریم! » یامان به او چشم غره می رود اما ظفر انقدر این حرف را تکرار می کند که تحسین هم جشن را به آنها واگذار می کند! آنها برای خرید حلقه و دیگر وسایل می روند. ظفر با دیدن زیبایی سلوی مات و مبهوت او می ماند و موقعی که می خواهد به پسرک دربان انعام بدهد، جعبه ی حلقه از جیبش بیرون می افتد. از طرفی تحسین با دیدن اینکه ظفر جشن نامزدی را در سالن بوکس گرفته تعجب می کند اما وقتی خوشحالی دخترش و ظفر را می بیند چیزی نمی گوید. تقریبا همه آشناها در سالن جمع شده اند و با خوشحالی به عروس و داماد نگاه می کنند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا