خلاصه داستان قسمت ۵۱ سریال ترکی بهار + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵۱ سریال ترکی بهار را برایتان گذاشته ایم، امیدوارم خوشتون بیاد. با ما همراه باشید. سریال بهار توسط نسلیهان یشیلیورت کارگردانی شده است و آسنا بولبلوگلو نیز بهعنوان تهیهکننده این مجموعه شناخته میشود. این سریال در کشور ترکیه تولید شده است و روزهای فرد از شبکه ترکی جم تیوی به زبان فارسی پخش میشود. بهار، بیست سال پیش، از دانشکده پزشکی فارغ التحصیل شد، اما به جای اینکه حرفه پزشکی را دنبال کند، خانهدار شدن را انتخاب کرد. او با جراح موفق تیمور یاووز اوغلو ازدواج کرده و زندگی خود را وقف همسر و فرزندانش کرده است. اما ناگهان خانواده به ظاهر خوشحال یاووز اوغلو با بیماری بهار دچار مشکلاتی میشود. پزشک بهار، اورن، مصمم به نجات اوست و میگوید تنها راه حل، پیوند کبد است؛ اما تنها کبد سازگار خانواده، متعلق به تیمور است!
قسمت ۵۱ سریال ترکی بهار
دکتر ثریا به تیمور میگه که ماجرای بین شما و دکتر اورن چی بوده؟ او میگه راسیتش یه چیز شخصیه دکتر تیمور بهش میگه خوب من کنجکاو شدم درباره این موضوع شخصی بدونم تیمور میگه نمیشه دیگه سپس از اونجا میره. بهار به دم در خانه رنگین رفته و هما را از پارلا جدا میکنن آنها رنگین با بهار هم به تندی حرف میزنه که هما میگه تو توی جایگاهی نیستی که بخوای مامان منو سرزنش کنی واسه تربیت درحالیکه تو خودت مار خانمان سوزی! پارلا میخواد بهش حمله کنه که رنگین جلوشو میگیره سپس بعد از کمی کل کل کردن رنگین بهشون میگه که باید بهتون بگم که به تازگی فامیلی یاقوز اوغلو تو شناسنامه پارلا میره اونا جا میخورن و بهار بهش میگه واقعا تو این وضعیت باید میگفتی؟ واست متأسفم هما بهش میگه تو که همه چیزمونو گرفتی بیا فامیلیمونم بگیر و بهار هما را سوار تاکسی میکنه و از اونجا میبرتش.
تو بیمارستان بهار با تیمور درباره فامیلی حرف میزنه و بهش میگه که نباید بچه هات اینجوری بفهمن باید باهاشون صادق باشی! تیمور میگه من از این اصلا خبر ندارم! همچین چیزی نیست! سپس بحث کشیده میشه به سمت خودشون که تیمور بهش میگه باشه من میخوام باهات صادق باشم تو بعد از بچه ها منو دیگه ندیدی! انگار منم بچه سومت بودم! بهار لبخند میزنه و میگه واقعا صادق بودنت خیلی خوب بود به همین روند ادامه بده و با کلافگی از اونجا میره. او به چاعلا زنگ میزنه و میگه کجایی؟ چاعلا میگه من دارم میرم شیرینی بخورم بهار میگه بخر از همه مدل بیا خونه باهم بخوریم سپس خودشم میره به خونه. بهار که پرخوری عصبی گرفته با چاعلا شروع میکنه شیرینی خوردن و بهش میگه که تیمور گفت واسش کافی نبودم که خیانت کرده! و باهاش درد و دل میکنه.
هیئت علمی تو بیمارستان برگزار میشه و اورن هم میاد سپس ازش میخوان درباره کاری که تو اتاق عمل کرده بود توضیح بده که چرا وقتی قلب دکتر تیمور وایساده بود به عملش ادامه داده و به گفته های دکتر آراز اعتنا نکرده اما اورن میگه همه چیز مشخصه هر حکمی بهم بدین من قبولش دارم و چیزی نمیگه که تیمور لحظه آخر میاد داخل و بهشون میگه که اگه به عمل ادامه نمیداد جون یه نفرو میتونست نجات بده ولی با ادامه دادن به روند عمل این شانس بود که جفتمون زنده بمونیم و ازش تشکر میکنه اورن باهاش دست میده و آروم میگه هدفت چیه؟ تیمور میگه بدست آوردن بهار! سپس هیئت علمی بیمارستان اورن را تبرئه میکنن و میگن میتونین به کارتون برگردین اما اورن میگه نمیخوام دیگه اینجا کار کنم و استعفامو نوشتم و میره. بعد از بیمارستان بهار میره به کشتی اورن و بهش میگه که وقتی پیشتم حالم خوبه هیجان دارم! و از احساسش بهش میگه از طرفی ثریا و تیمور هم به اونجا میرن….