خلاصه داستان قسمت ۵۲ سریال ترکی بهار + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵۲ سریال ترکی بهار را برایتان گذاشته ایم، امیدوارم خوشتون بیاد. با ما همراه باشید. سریال بهار توسط نسلیهان یشیلیورت کارگردانی شده است و آسنا بولبلوگلو نیز بهعنوان تهیهکننده این مجموعه شناخته میشود. این سریال در کشور ترکیه تولید شده است و روزهای فرد از شبکه ترکی جم تیوی به زبان فارسی پخش میشود. بهار، بیست سال پیش، از دانشکده پزشکی فارغ التحصیل شد، اما به جای اینکه حرفه پزشکی را دنبال کند، خانهدار شدن را انتخاب کرد. او با جراح موفق تیمور یاووز اوغلو ازدواج کرده و زندگی خود را وقف همسر و فرزندانش کرده است. اما ناگهان خانواده به ظاهر خوشحال یاووز اوغلو با بیماری بهار دچار مشکلاتی میشود. پزشک بهار، اورن، مصمم به نجات اوست و میگوید تنها راه حل، پیوند کبد است؛ اما تنها کبد سازگار خانواده، متعلق به تیمور است!
قسمت ۵۲ سریال ترکی بهار
بهار و اورن همدیگرو میبوسند که همان موقع ثریا و تیمور هم میبینن و بهم میریزن. آنها سوار کشتی میشن و میرن. از طرفی ثریا بهش پرخوری عصبی دست داده و رفته به یک رستوران و کلی سفارش غذا داده و شروع کرده با گریه به خوردن که بقیه از شدت غذا خوردنش تعجب کردن او حالش بد میشه و میره سرویس بهداشتی و شروع میکنه به بالا آوردن. تیمور با حالی بد و گرفته مسیری که اومده را برمیگرده. دوورک از رفتار سرن فهمیده که او حامله ست واسه همین ذوق زده شده که سرن ازش میخواد خودشو کنترل کنه و به کسی چیزی نگه چون هنوز عزیز آراز نمیدونه. بهار به خونه برمیگرده که میبینه تیمور با حالی داغون و مست جلوی در خونه نشسته و ازش گلگی میکنه و میگه اومدم دنبالت تا برگردونمت و یه زندگی جدید شروع کنیم ولی من شمارو دیدم! دارم آتیش میگیرم الان فهمیدم چه بلایی سرت آوردم! و گریه میکنه که بهار ازش میخواد بره بعدا حرف بزنن بچه ها داخلن. هما و عزیز آراز بیرون میان و با دیدن پدرشون تو اون حال بهم میریزن. بعد از رفتنش هما میگه که میدونیم با اورن بودی و بهش میگه که شما باهم نمیشه! عزیز میگه ما به زمان احتیاج داریم بهار میگه باشه پس منو هم فعلا سین جین نکنین! و میره اتاقش. تیمور با حالی داغون به خونه میره که رنگین با دیدنش سرزنشش میکنه و میگه این چه زندگیه؟ و شروع میکنه سرش غر زدن که تیمور میگه ازدواج کنیم رنگین جا میخوره.
چاعلا پیش بهار رفته و اونجا وقتی ماجرای دیشبو بهش میگه او خوشحال میشه ولی وقتی بهش میگه که به اورن پیام دادم و گفتم نمیتونم جا میخوره که چرا همچین کاری کردی و از عشق و خوشبختی داری فرار میکنی؟ بعد از کمی حرف زدن اورن بهش پیام میده که جلوی در خونه ست بهار از چاعلا میخواد تا سرگرمش کنه تا اون از خونه فرار کنه بره. ثریا وقتی به بیمارستان میره به ایلم میگه که به دکتر اورن و استاد تیمور بگو دوباره بیان باهاشون حرف بزنم. تو مسیر تیمور سرچ میکنه که چجوری عشق قبلیو برگردونیم و راهکارهاشو میخونه او تصمیم میگیره که خودشو بی اعتنا نشون بده. بهار وقتی به بیمارستان میره تیمور از جلو درمیاد و بهش میگه که من دوباره دکتر اینجا شدم باید بگم که ولی تو با بقیه فرقی نداری مثل بقیه عسل ها هستی و میره که بهار جا میخوره. اوئور به دوروک و بقیه بچه ها میگه من میخوام ایلمو عاشق خودم کنم بعد تو مشتم بگیرمش که دست از سرمون برداره دوروک میگه ولی خودت عاشقش میشی اونا قرار میزارن که هرکی حرفش عملی شد بازنده موهاشو صاف و زرد کنه و عزیزآراز ازشون فیلم میگیره…..