خلاصه داستان قسمت ۵۵ سریال ترکی بهار + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵۵ سریال ترکی بهار را برایتان گذاشته ایم، امیدوارم خوشتون بیاد. با ما همراه باشید. سریال بهار توسط نسلیهان یشیلیورت کارگردانی شده است و آسنا بولبلوگلو نیز بهعنوان تهیهکننده این مجموعه شناخته میشود. این سریال در کشور ترکیه تولید شده است و روزهای فرد از شبکه ترکی جم تیوی به زبان فارسی پخش میشود. بهار، بیست سال پیش، از دانشکده پزشکی فارغ التحصیل شد، اما به جای اینکه حرفه پزشکی را دنبال کند، خانهدار شدن را انتخاب کرد. او با جراح موفق تیمور یاووز اوغلو ازدواج کرده و زندگی خود را وقف همسر و فرزندانش کرده است. اما ناگهان خانواده به ظاهر خوشحال یاووز اوغلو با بیماری بهار دچار مشکلاتی میشود. پزشک بهار، اورن، مصمم به نجات اوست و میگوید تنها راه حل، پیوند کبد است؛ اما تنها کبد سازگار خانواده، متعلق به تیمور است!
قسمت ۵۵ سریال ترکی بهار
آراز با فهمیدن موضوع بچه جا خورده و سریعا سرن را بغل میکنه و میبره بیمارستان. تو بیمارستان سرن معاینه میشه و متوجه میشن که سرن دوقلو بارداره و همگی شوکه و حسابی خوشحال میشن. وقتی از اتاق بیرون میاد بهار به هما میگه که تو یه چیزی میخواستی بگی با عجله اومدی هما منصرف شده و نمیخواد به مادرش بگه واسه همین یه دروغی سرهم میکنه که بهار میفهمه و میگه این نبود من میشناسمت! هما به بهانه تبریک گفتن میره پیش برادرش و از جواب پس دادن فرار میکنه. همه جلوی در اتاق جمع میشن و به عزیز آراز و سرن تبریک میگن و بهار میگه باید بریم خونه ما بقیه مراقبت اونجا و راهی میشن که تیمور میگه منم میام و میخواد بره که رنگین حرص میخوره. وقتی به خونه میره به نورا هم میگه که او سریع به طرف خانه بهار میره بعد از رفتنش پارلا به مادرش میگه که چطوره قسط دوم بانکی ندی و اصلا خونه رو بخری! رنگین تو فکر میره و میبینه فکر خوبیه. تو خونه نورا به سرن تیکه میندازه که بچه دار شده در حالیکه ازدواج نکردن سرن ناراحت میشه که بهار از سرن دفاع میکنه و به نورا میگه که نمیزارم سرنو اذیت کنی مثل من!
وقتی با تیمور تو آشپزخانه تنها میشه بهش میگه که بعد از خوردن چای از اونجا برن. شب سرن از بهار تشکر میکنه که پشتش درومد و بهش میگه که مادرم آدمیه که همیشه بهترین چیزارو میخواست هرچی که میشد بهم میگفت چرا بهترشو نشدی!؟ الان چجوری بگم قبل از تخصص میخوام ازدواج کنم و بچه دار بشم؟ بهار میگه میخوای من باهاش حرف بزنم؟ اگه بخوای انجام میدم او قبول میکنه و خوشحال میشه. فردای آن روز رنگین موقع بیرون رفتن به نورا میگه که از موعد قسط دوم خانه گذشته منم پرداخت نکردم گفتم بهتون خبر بدم و میره که نورا جا میخوره و میره به تیمور سریعا میگه. بهار رفته پیش مادر سرن و باهاش درباره ازدواج بچه ها حرف میزنه مادر سرن مخالفت میکنه و میگه نه هنوز تخصصشو نگرفته سپس شروع میکنه به بهار توهین کردن به خاطر اینکه میخواد سرن مثل خودش از کار دست بکشه و به زندگی و بچه داری برسه و باهم بحث میکنن در آخر بهار میگه سرن تصمیمشو گرفته فقط ازتون خواست کنارش باشین همین و میخواد بره که او میگه پس بهش بگو خودش بیاد درباره بدبخت کردن خودش باهام حرف بزنه بهار قبول میکنه و میره….