خلاصه داستان قسمت ۵۵ سریال ترکی شربت زغال اخته + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد قسمت ۵۵ سریال ترکی شربت زغال اخته می باشید. همراه ما باشید. سریال ترکی «شربت زغال آخته» (Kızılcık Şerbeti) محصول سال ۲۰۲۲ کشور ترکیه می باشد که به سفارش شبکه «شو تی وی» ساخته شده است. کارگردان این سریال را «هاکان کیرواوانچ» و نویسندگی اش را «ملیس جیولک» برعهده دارند. این سریال روزهای زوج ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود.
قسمت ۵۵ سریال ترکی شربت زغال اخته
عامر درباره خانه با آذرخش حرف میزنه و میگه همینجا زندگی کنیم یا یه خونه دیگه بگیریم؟ آذرخش میگه بیاین خونه ما همه باهم زندگی کنیم اما عامر میگه میتونیم بریم یه خونه بزرگتر بگیریم تا مادرتم بیاد باهامون زندگی کنه آذرخش میگه چقدر فهمیده ای ولی مامان من زیر بار نمیره. امید تو یه کلوب در حال آهنگ خوندنه که وقتی میبینه شعله از یه دختر به نام پوکت دفاع میکنه و با یه مرد دعوا میکنه خوندنو ول میکنه و میره با اون مرد دعوا میکنه و میندازتش بیرون. عبداله خان با پنبه صحبت میکنه و میگه که عامر میخواد با آذرخش خانم ازدواج کنه پنبه جا میخوره و د باره این موضوع باهم حرف میزنن که نیلای میاد و برای خودشیرینی میگه میخوام برم کلاس قرآن آنها خوشحال میشن و پنبه میگه خدیجه حافظ بهت یاد میده. فردای آن روز نورسما به هوش میاد و دکتر به خانواده حمدی خبر میده. آنها میخوان برن بیمارستان که ابراهیم میگه من هنوز باید شوهر اون دختر بمونم؟ حمدی با عصبانیت یقه شو میچسبه و بهش میگه تو همینجا میمونی تا بیایم جایی نرو که همه فکر میکنن ایتالیایی! مادر ابراهیم ثانیه رفته پیش نورسما که نورسما با دیدنش میترسه و میگه مامانم کجاست؟ بهش بگین بیاد به کسی چیزی نمیگم!
ثانیه دستشو پرت میکنه و میگه تو به کسی چیزی نمیگی فهمیدی؟ الان منتقل میشی به بخش اونجا حرف میزنیم. نورسما هرچی خواهش میکنه ثانیه قبول نمیکنه و میره. دوعا با فاتح در حال انتخاب رنگ واسه اتاق بچه شون هستن که پنبه میره اونجا و دوعارو میبینه که با یه بلیز و شلوار راحتیه و از لباسش جا میخوره. وکیل از طرف فاتح رفته هتل و به کایهان میگه که میخوان آقا فاتح اینجارو بفروشن کایهان جا میخوره و به فاتح خبر میده که اینجا چخبره؟ فاتح میگه تا موقع فروش وقت داری سهمتو بخری وگرنه از دستش میدی و من میفروشم. کایهان بهم میریزه و تو فکره اینه که چیکار کنه سپس یاد لمان میوفته و میگه باید شانسمو امتحان کنم. پنبه وقتی با دوعا تنها میشه ازش میخواد تو مراسم دعا خونی شرکت کنه به خاطر سلامتی بچه هاش دعا کنه و با این حرف که فاتح خوشش میاد اونو تحریک میکنه که دوعا قبول میکنه. نورسما از پرستاری که میاد تو اتاقش یواشکی پیامی واسه دوعا میفرسته و میگه دوعا جان سلام من نورسمام! خانواده ابراهیم تهدیدم میکنن الان تو اتاق ۲۰۷ تو بیمارستان دولتی استانبولم توروخدا به کسی چیزی نگو و بیا کمک کن….