خلاصه داستان قسمت ۵۶ سریال ترکی بهار + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵۶ سریال ترکی بهار را برایتان گذاشته ایم، امیدوارم خوشتون بیاد. با ما همراه باشید. سریال بهار توسط نسلیهان یشیلیورت کارگردانی شده است و آسنا بولبلوگلو نیز بهعنوان تهیهکننده این مجموعه شناخته میشود. این سریال در کشور ترکیه تولید شده است و روزهای فرد از شبکه ترکی جم تیوی به زبان فارسی پخش میشود. بهار، بیست سال پیش، از دانشکده پزشکی فارغ التحصیل شد، اما به جای اینکه حرفه پزشکی را دنبال کند، خانهدار شدن را انتخاب کرد. او با جراح موفق تیمور یاووز اوغلو ازدواج کرده و زندگی خود را وقف همسر و فرزندانش کرده است. اما ناگهان خانواده به ظاهر خوشحال یاووز اوغلو با بیماری بهار دچار مشکلاتی میشود. پزشک بهار، اورن، مصمم به نجات اوست و میگوید تنها راه حل، پیوند کبد است؛ اما تنها کبد سازگار خانواده، متعلق به تیمور است!
قسمت ۵۶ سریال ترکی بهار
دکتر ثریا به عزیز آراز میگه یکم دیگه فکر کن درباره بورسیه ولی اینو بدون اگه رد کنی یه نفر دیگه میره و راه برگشت هم نیست! بهار به بیمارستان رسیده که تیمور با دیدن چهره اش میگه حتما خوب پیش نرفته درسته؟ بهار واسش تعریف میکنه که مادر سرن چجور رفتاری داشته سپس بهش میگه که باید سریعا ماجرای خواستگاری و خریدارو انجام بدیم تو هم باید حمایت کنی! تیمور میگه مالی؟ بهار میگه آره دیگه پس چی؟ سپس میره. او میره پیش سرن ولی بهش نمیگه که مادرش چی گفت سرن میگه حتما بهت خیلی تیکه انداخت آره؟ بهار میگه نه عزیزم دوتا مادر باهم حرف زدیم فقط میخواد تورو ببینه و باهات قهوه بخوره چون گفت دوست داشت از تو میشنید این قضیه رو و حقم داشت سرن میگه باشه من بهش زنگ میزنم. تیمور با دوورک و اوئور و آراز جلسه ترتیب داده تا ببینن چجوری آراز از سرن خواستگاری کنه وقتی به نتیجه ای نمیرسن تصمیم میگیرن به خانم ها هم بگن تا بیان و از اونا بپرسن وقتی همه میان باهم همفکری میکنن و بهترین گزینه رو انتخاب میکنن.
نورا سعی میکنه از دوستش پول قرض کنه واسه پول خونه که از دست نره و بهار نفهمه اما او میگه من هرچی پول داشتم واسه ساخت حیاط زمستانی خرج کردم. بهار با چاعلا رفتن برای خرید انگشتر اونجا دنبال انگشتری سبک و گرون هستن تا روی مادر سرن را کم کنه چون بهش گفته بود بی سلیقه. عزیز آراز میره پیش دکتر ثریا و بهش میگه که من میخوام انصراف بدم و نمیرم انگلستان دکتر ثریا میگه مطمئنی؟ میدونی که راه برگشت نداری! او تأیید میکنه که ثریا میگه باشه ایشالله که منصرف نمیشی عزیز آراز واگذاری بورسیه را امضاء میکنه و میره. او میره سر کمد لباس هاش که میبینه مادرش تو کمدش انگشتری که خریده را گذاشته با یه نامه که باهاش درد و دل کرده که چجوری با زنش باید رفتار کنه او گریه اش میگیره و سریع میزاره تو کمد که سرن میاد و آراز بعد از کمی حرف زدن باهاش در کمدو قفل میکنه و میره که سرن انگشتر را نبینه. مادر بهار به کمک هما خونه اش را گذاشته واسه فروش تا پولشو بده به قسط بعدی خونه بهار. تیمور با موتور رفته دم در خانه بهار با ظاهری شبیه ارن و کلاه کاسکت گذاشته که او متوجه نشه. تو مسیر بهار میگه چرا حرف نمیزنی؟ تیمور میگه تو ارن خواستی ولی خدا واست تیمور فرستاد برنامه شب عوض شده داریم میریم پیش پسرمون که میخواد از سرن خواستگاری کنه بهار کلافه میشه….