خلاصه داستان قسمت ۵۹ سریال ترکی شربت زغال اخته + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد قسمت ۵۹ سریال ترکی شربت زغال اخته می باشید. همراه ما باشید. سریال ترکی «شربت زغال آخته» (Kızılcık Şerbeti) محصول سال ۲۰۲۲ کشور ترکیه می باشد که به سفارش شبکه «شو تی وی» ساخته شده است. کارگردان این سریال را «هاکان کیرواوانچ» و نویسندگی اش را «ملیس جیولک» برعهده دارند. این سریال روزهای زوج ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود.
قسمت ۵۹ سریال ترکی شربت زغال اخته
ابراهیم در اتاقو میزنه و میگه باز کن چرا درو قفل کردی؟ نورسما بهش میگه که هر مزاحمی نتونه سرشو بندازه بیاد تو! ابراهیم بهش میگه عروستون اومده اینجا نورسما جا میخوره و میگه نیلای؟ و میره پیشش. نیلای باهاش حرف میزنه و میگه کی اومدین؟ دلم تنگ شده بود واست گفتم بیام یه سر بزنم نورسما میگه امروز رسیدیم سپس بهش میگه با مامان اینا فرداشب بیاین افطار اینجا ثانیه هم تایید میکنه نورسما به نیلای میگه خستم میخوام استراحت کنم و ازش میخواد بره فاتح به مصطفی میگه هتلو فروختم به کشتی که میخوای میرسی مصطفی خوشحال میشه و باهم میخوان برن ببینن کشتیو که تو لابی شرکت سولمازو میبینن. سولماز وقتی جلسه عبداله خان تموم میشه میره پیشش و درباره رابطه ای که حس میکنه بین او و شعله میگه و ازش میخواد تا هرچی هست تموم کنن چون فامیلن و چشمشون تو چشم همدیگه میوفته و وقتی احساس خطر کنه میره حتی به پنبه هم میگه. شعله و امید رفتن به واحد بالایی آذرخش تا خونه را ببینن. نورسما به مادرش پنبه زنگ میزنه او ازش میپرسه خوش گذشت؟ همه چیز مرتبه؟ نورسما چیزی نمیگه و تایید میکنه و میگه آخر همه چیز خوبه و برای افطار فرداشب دعوتشون میکنه.
نیلای وقتی به خونه رفته به پنبه میگه که اصلا همه چیز عجیب بود تازه از باغبون پرسیدم که نورسما اینا کی اومدن گفت از کجا؟ جایی نرفتن اصلا که! پنبه بهش میگه انقدر دخالت نکن شرت تو کار خودت باشه نورسما زنگ زد و گفت همه چیز خوبه و واسه فردا افطار دعوت کرد. یه نفر پیش کایهان میره و میگه آقا فاتح هتلو فروخته کایهان جا میخوره و میگه من اصلا خبر نداشتم! اون مرد میگه قرار نصف پول هتل به حسابتون بیاد که قراره شما واسه آقا فاتح بریزین کایهان با شنیدن این حرف قبول میکنه و امضاء میکنه. سپس به فاتح زنگ میزنه و میپرسه ماجرا چیه او بهش میگه که حساب کار با روابط -داشت فردا واسم پولو حواله میکنین کایهان قبول میکنه و بعد از قطع تماس با کلافگی به خودش میگه باید یه فکری کنم! کایهان سر میز شام پیش آذرخش اینا میره و میگه فاتح سرم کلاه گذاشت! آنها میپرسن یعنی چی؟ که وقتی تعریف میکنه چیمن میگه تو که اصلا شریک نبودی پولی پرداخت نکردی بهش! و آنها پشت فاتحو میگیرن و اونو سرزنش میکنن.
شب موقع خواب ابراهیم میره پیش نورسما و با طعنه میگه با لباس میخوابی؟ نورسما با چاقو تهدیدش میکنه و میگه دفعه آخرت باشه دستت به من میخوره وگرنه با کمال میل خونتو میریزم برو شب و روز دعا کن که ازت شکایت نکنم! الانم برو یه جا دیگه بخواب. فردای آن روز خانواده نورسما حاضر شدن و به طرف خانه حمدی راهی شدن. نورسما در آخر پیش همه میره و بهشون میگه شبی که منو به زور به عقد این مرد درآوردین او منو از پنجره بیرون انداخت! من دو روز تو آی سی یو بودم تو مغزم التهاب بود! و همه چیزو میگه که خانواده اش شوکه شدن و پنبه گریه میکنه و میگه چی میگی دخترم؟ نورسما همه چیزو میگه و در آخر اضافه میکنه که الانم دیگه نه مادری به اسم پنبه دارم نه پدری به اسم عبداله! دیگه هم به اون خونه برنمیگردم و پیش این مرد روانی هم نمیمونم و از اینجا میرم حالا سما به جون هم بیوفتین! نورسما میره که دو خانواده با همدیگه دعوا میکنن….