خلاصه داستان قسمت ۶۱ سریال ترکی پناهم ده + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران این سریال خلاصه داستان قسمت ۶۱ سریال ترکی پناهم ده را قرار داده ایم. همراه ما باشید. سریال ترکی مرا پنهان کن (Sakla Beni) محصول سال ۲۰۲۳ شبکه استار تی وی به کارگردانی «ندیم گوج» و نویسندگی «هدیه گلشاهین» و «نرگس اوتلو اوغلو آکوغلو» است. اسامی بازیگران این سریال عبارتند از؛ آسوده کالبک، جمره بایسل، اوراز کایگیلار اوغلو، نیلوفر آچیکالین، جیدا دوونجی، سوینچ اربولاک، کامیل گولر، سنای گورلر، سیلا کورکماز، تامر لوونت، نیزام نامیدار، ادیپ سانر، سرا توکدمیر، آجلیا دورویم ییلهان.
قسمت ۶۱ سریال ترکی پناهم ده
اوزان به مته زنگ میزنه و میپرسه ناز کجاست؟ او میگه ساپانجا دیگه اوزان میگه منم داری میپیچونی؟ زنگ زدم بهش صدای قدیر میومد! مته جا میخوره و میگه قدیر؟ پیش اون چیکار میکنه؟ اون از کجا درومد؟ اوزان میگه نمیدونم مته میگه باشه میرم ببینم ماجرا چیه اوزان میگه تنها نرو منم میام مته قبول میکنه. جوشکن میره پیش آقا ضیاء و میگه پیداش کردیم آقا رفته استراحتگاه مته خان و میره. او به مته زنگ میزنه و میگه چرا بهم نگفتی که فخری خونه توعه؟ مته میگه حالش خوب نبود گفت نگم منم مداخله نکردم بزار امشب اونجا بمونه تنها باشه یکم فکر کنه ضیاء قطع میکنه و میره سراغ تانسو تو خانه سرایداری و باهاش حرف میزنه که من چیکار کردم تو به همچین چیزی راضی شدی؟ چطور خودتو انقدر حقیر و کوچیک کردی؟ تانسو میگه من و عزت باهم رابطه ای نداشتیم فقط منو درک میکرد و منو میدید در آخر میگه اگه میخوای همه اینو بفهمن منو بکش نمیخوام کسی منو با فهمیدن این موضوع ببینه عزت میگه فکر کردی من میزارم دخترام سرافکنده بشن؟ الان باهم از اینجا میریم بیرون و همه چیزو فراموش میکنیم.
از طرفی هاتف هم با فیلیس در حال حرف زدنه تا آروم بشه و میگه عفیفه و بلکین و هرکسی دیگه به اندازه بچه هام واسم ارزش ندارن و دوستشون ندارم اینو بدون همیشه. مته اینجیلارو برده به شهربازی تا سوار چرخ و فلک بشن و باهمدیگه حسابی خوش میگذرونن و ناز و قدیر هم تو کلبه جنگلی باهمدیگه وقت میگذرونن و درد و دل میکنن. فردای آن روز قدیر میز صبحانه آماده میکنه و ناز وقتی بیدار میشه حسابی خوشحال میشه و میگه این میزو تو آماده کردی؟ خیلی قشنگه. تانسو و بلکین رفتن به شرکتی مهندسی که صاحبش دوست دوران دانشگاه بلکین هستش تا تانسو اونجا مشغول به کار بشه اون مرد از بلکین خوشش میاد که تانسو هم متوجه میشه او از تانسو میخواد بلکین را راضی کنه تا تو یه قرار شام همراهیش کنه تانسو میگه بسپارش به من. قدیر و ناز در حال صبحانه خوردنن که مادر قدیر یوکسل از همسایه اش میشنوه که قدیر با یه دختر رفته بودن به سوپرمارکت نزدیک کلبه شون او به سرعت اونجا میره و با دیدن اونا تعجب میکنه و شروع میکنه به دعوا کردنشون که اونجا چیکار میکنن سپس به ناز میگه خجالت نمیکشی تو یه زن متعهل با پسر مجرد من اینجایی؟ قدیر آرومش میکنه و میگه واست تعریف میکنم همه چیزو سپس قدیر میره داخل تا جلوی رفتن نازو بگیره سپس ازش میخواد که نره یکم دیگه بمونه ناز قبول میکنه….