خلاصه داستان قسمت ۶ سریال ترکی شربت زغال اخته + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد قسمت ۶ سریال ترکی شربت زغال اخته می باشید. همراه ما باشید. سریال ترکی «شربت زغال آخته» (Kızılcık Şerbeti) محصول سال ۲۰۲۲ کشور ترکیه می باشد که به سفارش شبکه «شو تی وی» ساخته شده است. کارگردان این سریال را «هاکان کیرواوانچ» و نویسندگی اش را «ملیس جیولک» برعهده دارند. این سریال روزهای زوج ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود.
قسمت ۶ سریال ترکی شربت زغال اخته
آذرخش بعد از رفتن پنبه خانم با نورسما پیش منشیش میره و میگه هرچی دیدی همینجا از یادت میبری و به اتاقش بر میگرده. دوعا با نورسما به دفتر خاله اش شعله میرن تا تدارکات را ببینن. نورسما با دیدن ظاهر شعله جا میخوره و زبانش بند میاد. شعله میپرسه چطوره؟ خوبه؟ دوعا میگه عالیه از نظر من شیک و ساده ست. وقتی نورسما با دوعا تنها میشه بهش میگه خالته؟ دوعا تایید میکنه نورسما میپرسه اینجوری میخواد لباس بپوشه بیاد عروسی؟ دوعا میگه نفهمیدم یعنی چی؟ نورسما ازش میخواد باهاش حرف بزنه درست تر لباس بپوشه بیاد دوعا جدی بهش میگه که مگه ما بهتون میگیم چرا اینجوری لباس میپوشین؟ با اینکه خیلی حرفا میشه زد ولی نمیگیم چون ارزش قائل میشیم واسه انتخابتون شما هم چیزی نباید بگین هرکی هرچی دوست داره میپوشه! نورسما عصبی میشه ولی چیزی نمیگه. سپس شعله میاد و میپرسه که خوب شده یا نه راضی هستن یا نه! دوعا تایید میکنه و میگه من خیلی خوشم اومد. بعد از چند دقیقه برمیگردن خونه که نورسما شب با مادرش درباره حرف های دوعا بهش میگه اما پنبه میگه ادامه نده تا استرس نگیره. آذرخش تیپ زده و به خاطر اصرار فاطما باهمدیگه میرن شام رستوران. فاطما با پسرعموش دست به یکی کردن تا سر میز آذرخش را با یکی از دوستای پسرعموش آشنا کنه.
از طرفی کسی که جان با خودش آورده تا آذرخش باهاش آشنا بشه عامر عموی فاتح است. فاطما سر میز با آذرخش حرف میزنه و از طرفی جان تو ماشین با عامر حرف میزنه و بهشون میگن که ماجرا از چه قراره آنها کلافه میشن که چرا همچین کاری کردن. وقتی عامر به رستوران میره و آذرخش او را میبینه جفتشون شوکه میشن. فاطما و جان بهشون میگن که کار خودشون بوده و تصادفی این اتفاق افتاده. تو مسیر برگشت فاطما به آذرخش میگه که ولی از نگاهش مشخص بود که ازت خوشش میاد آذرخش با عصبانیت ازش میخواد تا ساکت بشه. فردای آن روز شعله سر میز صبحانه بهشون میگه که عروسی در پیش داریم شب قراره بریم بترکونیم. آذرخش میگه من باید اول برم مدرسه روز اول خیریه ست بعد میریم پرو لباس عروس بعد میام تا شب بریم. دوعا به فاتح میگه که قراره برن واسه پرو لباس عروس شبم با خانواده اش و دوستاشون میرن بیرون فاتح میگه باشه عزیزم فقط خودتو خسته نکن و ازش میخواد لباسی که خودش خوشش میادو بگیره به کسی توجهی نکنه دوعا قبول میکنه.
پنبه از نورسما میخواد تا بره به دفتر شعله تا تسبیح و سوره یاسین را که قراره به عنوان هدیه به مهمونا بدن برسونه به دستشون. نورسما قبول میکنه. وقتی میره شعله اول جا میخوره ولی بعد قبول میکنه. امید دستیارش میاد و به نورسما میگه که سوییچو بده ماشینو جا به جا کنه نورسما میگه خودم میرم امید پشت سرش میره تا فرمون بده. اونجا هل میکنه و میخواد بیوفته که امید میگیرتش و او سریعا خودشو عقب میکشه و به داخل دفتر میره. اونجا شعله ازش تعریف میکنه که چقدر خوشگله و میپرسه که چرا سرشو میپوشونه؟ نورسما بهش برمیخوره و بعد از کمی بحث کردن با عصبانیت از اونجا میره. تو مزون لباس عروس دوعا لباسی انتخاب میکنه و میره بپوشه که پنبه و نورسما به خاطر باز بودنش گیر میدن و میخواد عوض کنه آذرخش عصبی میشه و از دوعا میخواد تا چیزی که میخوادو انتخاب کنه او یه مدل دیگه انتخاب میکنه میپوشه که پنبه باز میگه با تور و دانتل بهتره پوشیده تر بشه در آخر خودش یه لباس انتخاب میکنه و از دوعا میخواد بپوشه آذرخش حسابی عصبیه و دوعا ناچارا قبول میکنه و میره پرو کنه….