خلاصه داستان قسمت ۶ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۶ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه را برای دوستداران این سریال قرار داده ایم. با ما همراه باشید. کارگردانی سریال ترکی عشق حرف حالیش میشه را از قسمت ۱ تا ۷ برعهده براک سایاشار و از قسمت ۸ الی ۳۱ برعهده موگه اورلار به سفارش شبکه Show Tv می باشد. سریال عشق حرف حالیش نمیشه محصول سال ۲۰۱۶ کشور ترکیه در ژانر درام عاشقانه و کمدی می باشد. بازیگران این سریال عبارتند از؛ بوراک دنیز ، هانده ارچل، اوزهان کاربی، اوزجان تکدمیر، مروه چاییران، سلیمان فلک، بولنت امراه پارلاک، دمت گل، اسماعیل اگه شاشماز، بتول چوبان اوغل، جم امولر، جم امولر، متین آکپینار، توگچه کارباکاک، اورن دویال، سلطان کوراوغلو کیلیچ، آلپ ناوروز، گوزده کوجااوغلو، متاهان کورو، الیف دوغان و… .
قسمت ۶ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه
حیات با ناراحتی در بیمارستان پیش آصلی نشسته که مادرش به او زنگ می زند و می گوید: «دخترم من دیگه اینجا کاری ندارم. بابات هم گفت بهتره برگردم چون تو دیگه بهتر میتونی زندگیتو اداره کنی. من همین امروز برمیگردم شهرمون. » حیات و آصلی با شنیدن این خبر خیلی خوشحال می شوند. از طرفی دوروک، مورات را بیرون می کشاند و برای خوردن ناهار به رستورانی می برد. او از مورات می پرسد: «تو چرا حیات رو اخراج کردی؟ » مورات می گوید: «چون خبرچینی کرده بود. اون بود که جلسه مون با عرب ها رو بهت گفت! » دوروک می گوید: «نه اون نبود. » و در مورد مادرش هم چیزی نمی گوید و ادامه می دهد: «من با یکی از منشی های عرب ها شبم رو گذروندم، اون بهم گفت. » مورات از شنیدن این که حیات بی گناه بوده به فکر فرو می رود. حیات با امینه خداحافظی می کند و تمام شب را با ناراحتی در مورد غرور له شده اش حرف می زند و حوصله ی هیچ کاری را ندارد. ایپک به آصلی می گوید: «درد اون که فقط کار نیست. عاشق شده و خودش هم خبر نداره! » دوروک از مادرش می پرسد که قضیه مفهومی شدن شرکت سارته را از کجا متوجه شده؟
دریا می گوید چیزی در این باره نخواهد گفت و دوروک می گوید: «مامان به خاطر ما حیات کارشو از دست داد! » دریا می گوید: «فکر اینجاشو باید برادرت بکنه. ولی اگه خیلی کنجکاوی باید بهت بگم که حیات چیزی به من نگفته. » مورات تمام شب را در فکر حیات است و به او لحظاتشان با هم فکر می کند. حیات هم دست کمی از او ندارد و مدام در فکر مورات است اما بیشتر به خاطر تهمتی که به او زده، ناراحت و دل شکسته است. صبح وقتی مورات به شرکت می رسد، حیات هم وارد آسانسور می شود. مورات می پرسد: «اومدی ازم معذرت خواهی کنی؟ » حیات می گوید: «اومدم لباس های تووال خانم رو بهش پس بدم. » مورات می گوید: «دوروک بهم گفت که تو بی گناهی. ولی من باورش نمیکنم. اون برای این که از تو حمایت کنه این کارو کرد! » حیات بیشتر از قبل حرص می خورد و فورا از آسانسور پیاده می شود. بعد از این که لباس های توال را به او داد، دم در با دیدم روبرو می شود. دیدم حسابی به او و وضعیتش می خندد و حیات با حرص می گوید: «به زودی همه چهره واقعی تورو هم میبینن! » و در حالی که زیر لب غر می زند از شرکت بیرون می آید و بدون این که حواسش باشد به خیابان می رسد که دوروک با ماشینش جلوی او ترمز می کند و بعد از حیات دعوت می کند تا برای خوردن قهوه جایی بروند.
حیات از دوروک به خاطر این که در مورد او و بی گناه بودنش با مورات صحبت کرده تشکر می کند و بعد می گوید: «چطور دوتا داداش میتونن انقدر متفاوت باشن؟ » دوروک می گوید: «مورات مثل مامانشه. خیلی با احساسه. احساس فقط ریختن اشک نیست. همین که زود عصبانی میشه و احساس گناه میکنه هم نشون میده که خیلی احساساتیه… » حیات می پرسد: «احساس گناه چرا؟ » دوروک می گوید: «فکر میکنم به فوت مادرش مربوط باشه… مادرش برای نجات دادن مورات خودشو فدا کرد… » حیات جا خورده و ناراحت می شود. تووال که حسابی از دست دیدم و رفتارش با حیات حرص می خورد، به دفتر مورات رفته و می گوید که بد جلوه دادن حیات کار دیدم بوده تا از چشم مورات بیفتد! مورات با عصبانیت سراغ دیدم می رود و می گوید: «تو چجور آدمی هستی که یه آدم بی گناه تهمت میزنی؟ دیگه رابطه ی ما تموم شد! حتی وقت گذروندن باهات هم اشتباه بوده روانی! » و می رود. دیدم که با ناراحتی شروع به گریه می کند. ذهن مورات درگیر رفتار بدش با حیات است و یک لحظه آرام و قرار ندارد. او به کرم هم در این مورد می گوید و کرم می پرسد: «چرا این دختر انقدر براتون مهم شده؟ » مورات می گوید: «این موضوع ربطی به حیات نداره. هرکس دیگه ای هم بود همین کارو میکردم. در ضمن عمدی هم نباشه ناحقی کردم. این چیز بدیه.. » کرم می گوید: «پس دوتامون هم میدونیم که باید بری دلش رو به دست بیاری و ازش معذرت خواهی کنی. »