خلاصه داستان قسمت ۷۱ سریال ترکی پناهم ده + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران این سریال خلاصه داستان قسمت ۷۱ ترکی پناهم ده را قرار داده ایم. همراه ما باشید. سریال ترکی مرا پنهان کن (Sakla Beni) محصول سال ۲۰۲۳ شبکه استار تی وی به کارگردانی «ندیم گوج» و نویسندگی «هدیه گلشاهین» و «نرگس اوتلو اوغلو آکوغلو» است. اسامی بازیگران این سریال عبارتند از؛ آسوده کالبک، جمره بایسل، اوراز کایگیلار اوغلو، نیلوفر آچیکالین، جیدا دوونجی، سوینچ اربولاک، کامیل گولر، سنای گورلر، سیلا کورکماز، تامر لوونت، نیزام نامیدار، ادیپ سانر، سرا توکدمیر، آجلیا دورویم ییلهان.
قسمت ۷۱ سریال ترکی پناهم ده
تانسو رفته به خونه هاتف تا با فیلیس حرف بزنه. او باهاش حرف میزنه و از عزت طرفداری میکنه سپس بهش میگه که اون عاشقت بود هنوزم هست فیلیس میگه چرا اومدی داری اینارو بهم میگی؟ تانسو میگه خواهرم اصرار کرد بیام گفت فیلیس دوست ماست نباید اینکارو میکردی ولی ما فقط یه دوست معمولی بودیم هیچی بین ما نبود! فیلیس میگه دوست معمولی؟ حرفاتونو تو راهرو شنیدم که میخواستین بلیط بگیرین باهم برین بعدشم اگه دوست معمولی بودین دلیلی به مخفی کاری نبود! بعدشم اصلا نخواست باهام همراه بشه که! اون تورو دوست داشت، فیلیس میگه اومد تا هتل اومد پیشت ولی با دیدن ضیاء برگشت سرخونه زندگیش تانسو میگه نه اومد ولی بهم گفت که نمیتونه بیاد باهام چون تو و نارو نمیتونه ول کنه اگه باهام همراه میشد میخواستم فراتر از دوست واسش باشم ولی نیومد و باهم کمی حرف میزنن. ناز خونه را آماده کرده و میز شام مفصلی با کمک و استادی مادر غدیر میچینه که غدیر به اونجا میاد و بعد از دادن کادو خونه اش میشینن سر میز شام و او با دیدن میز شام جا میخوره و باور نمیکنه که خودش درست کرده باشه و بعد از چشیدن طعمش شوکه میشه و میگه خیلی خوبه! چجوری درست کردی! ناز میگه تو واقعا منو باور نداریا! و میخندن و به خوردن شام ادامه میدن.
مته اینجیلارو برده به رستورانی که عفیفه اونجاست تا مشکلاتو حل کنن اینیجلا اول میخواد برگرده که مته جلوشو میگیره و راضیش میکنه تا برگردن سر میز شام. ناز وقتی دسر میاره به قدیر میگه که به کمک مادرت درست کردم اومده بود کمکم ازش خواستم تا بهم فرصت بده تا خودمو ثابت کنم ببینه میتونه منو به عنوان عروسش قبول کنه یا نه غدیر جا خورده که ناز میگه اعتراف عشقو باید به خودم بکنی نه پدرم سپس همدیگرو بغل میکنن و به ناز میگه خیلی عاشقت شدم. ضیاء و هاتف تو شرکت کشتی سازی باهم قرار گذاشتن و باهم دارن صحبت میکنن درباره گذشته که یکدفعه چندنفر میان و یکیشون به طرفشون اسلحه میگیره و میگه آقا اوکش سلام رسوند و به طرف هاتف شلیک میخواد بکنه که ضیاء میپره جلوی تیر و او زخمی میشه. هاتف به عفیفه زنگ میزنه و خبر میده آمبولانس میاد و ضباء میبرن به بیمارستان و همه با فهمیدن این خبر میرسونن خودشونو به پشت در اتاق عمل. در آخر ضیاء نبضش میره و با احیاء قلبی هم برنمیگرده…