خلاصه داستان قسمت ۷ سریال ترکی عشق از نو + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۷ سریال ترکی عشق از نو را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی عشق از نو (به ترکی استانبولی: Aşk Yeniden) مجموعه تلویزیونی ترکیه‌ای، در ژانر کمدی، عاشقانه است که مهر ۹۹ با دوبله فارسی توسط شبکه های جم در حال پخش می باشد. بازیگران اصلی آن ازگه ازپیرینچی، بورا گولسوی می باشند.

خلاصه داستان سریال ترکی عشق از نو 

زینب که بدون خبر دادن به خانواده اش، با عشقش اَرتان به آمریکا فرار کرده بود، بعد از اینکه توسط ارتان ترک شد، با پسر چند ماهه اش، نا امید به ترکیه برمی گردد. زینب که نمی‌داند چه توضیحی دربارهٔ پسرش، به پدر خود بدهد، درمانده سوار هواپیما می‌شود. از طرف دیگر فاتیح که برای فرار از نامزد اجباریش به آمریکا رفته بود، بعد از شکست عشقی در آمریکا تصمیم به بازگشت به ترکیه می‌گیرد. داستان این دو که در راه برگشت به خانه با هم آشنا می‌شوند، قصهٔ سریال عشق از نو ست.که لحظات خنده دار و عاشقانه‌ای را می‌آفریند.

قسمت ۷ سریال ترکی عشق از نو 

عمو عتم، دوست شوکت، سلین و اورهان را به یک کلبه جنگلی در ارتفاعات می برد. او دست و پای سلیم را بسته و داخل کلبه می اندازد. اورهان دلیل این کار را نمی‌فهمد. عتم به اورهان میگوید که باید همراه سلین در این کلبه بماند. سپس می رود. اورهان به همراه سلین مانده و به اصرار سلین، دست و پای او را باز میکند. سلین قصد فرار کرده و سریع از کلبه بیرون می رود، اورهان سریع دنبال سلین رفته و او را میگیرد و دوباره به کلبه برمیگرداند و سپس در را به روی او قفل میکند. در خانه فهمی، مقدس با نگرانی منتظر خبری از سلین است و مدام به خانواده زینب توهین میکند. فاتح با پدرش تماس میگیرد تا خبر بگیرد‌. فهمی که با عصبانیت از خانه شوکت بیرون آمده، میگوید که میخواهد پیش پلیس برود، زیرا شوکت جای سلین را نمی‌گوید. فاتح سعی دارد او را منصرف کند، اما فایده ای ندارد. آنها نیز همگی بلند می شوند تا به کلانتری بروند. فاتح و زینب نگران هستند که ازدواج نکردنشان در کلانتری لو برود.

آنها ابتدا دم خانه شوکت می روند و زینب سعی دارد شوکت را قانع کند تا جای سلین و اورهان را بگوید، اما شوکت چیزی نمی‌گوید. کمی بعد، پلیس دم خانه آمده و شوکت را به اتهام دزدی می برند. بقیه نیز همراه آنها به کلانتری می روند. همسایه های شوکت با تصور اینکه پلیس بخاطر سریال فراری بودن اورهان دم خانه آمده اند، کنجکاوی میکنند و وقتی چیزی از یادگار دستگیرشان نمی شود، آنها نیز به سمت کلانتری می روند. در کلانتری، شوکت با مظلوم نمایی میگوید که اورهان و سلین یکدیگر را می‌خواهند و حتما با هم جایی رفته اند و او خبر ندارد. سپس میگوید که آنها با یکدیگر فامیل هستند و دزدیدن دختر آنها معنایی ندارد. فهمی عصبی شده و هیچ حرفی برای دفاع ندارد و پلیس نیز مشکلی در ماجرا نمی‌بیند و شوکت را مرخص میکند. خانواده فهمی دم در از همسایه آنها می شنوند که اورهان سرباز فراری است.‌یادگار چنین چیزی را انکار میکند. مقدس با تهدید میگوید که موجب دردسر اورهان خواهد شد.

در کلبه، سلین از اورهان میخواهد که داخل بیاید و دیگر کاری با او ندارد و به او حمله نمیکند. هنگامی که اورهان داخل می آید، سلین با دسته بیل به سر اورهان می زند و سپس دوباره از خانه فرار میکند. او وسط جنگل برفی در تاریکی شب با صدای زوزه گرگها ترسیده و به کلبه برمیگردد. او سعی دارد اورهان را به هوش بیاورد. اورهان بلند شده و با عصبانیت سلین را دعوا میکند و دوباره دست و پای او را می‌بندد. در خانه فهمی، مقدس که بخاطر نبود سلین حالش بد شده، دراز کشیده و دکتر بالای سر او آمده است. مقدس همچنان در حال گلایه و طعنه زدن به زینب و خانواده اوست و میگوید به هیچ عنوان امکان ازدواج سلین و اورهان وجود ندارد. زینب رفتارهای مقدس را تحمل کرده و به مقدس میگوید که اورهان آسیبی به سلین نمی‌رساند. زینب و فاتح تصمیم میگیرند که به خانه شوکت بروند تا هرطور شده از زبان او حرف بکشند، اما فایده ای ندارد و او جای سلین و اورهان را نمی‌گوید. آنها تصمیم میگیرند پیش کامل و جواد بروند و با زور و تهدید از آنها اعتراف بگیرند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا