خلاصه داستان قسمت ۸۳ سریال ترکی شربت زغال اخته + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد قسمت ۸۳ سریال ترکی شربت زغال اخته می باشید. همراه ما باشید. سریال ترکی «شربت زغال آخته» (Kızılcık Şerbeti) محصول سال ۲۰۲۲ کشور ترکیه می باشد که به سفارش شبکه «شو تی وی» ساخته شده است. کارگردان این سریال را «هاکان کیرواوانچ» و نویسندگی اش را «ملیس جیولک» برعهده دارند. این سریال روزهای زوج ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود.
قسمت ۸۳ سریال ترکی شربت زغال اخته
در هتل آذرخش دیگه نمیتونه تحمل کنه و با شوهر یشیم دعواش میشه که عامر متوجه میشه با خشم او را هل میده و تو استخر پرتش میکنه. نیلای به خاطر اینکه ماشین های دوعا و پنبه از یه گالری دیگه خریداری شده مشکوک میشه و میخواد سر از کارها دربیاره به خاطر همین از برادرش احسان میخواد تا پیشش بره و باهم به گالری برن تا شاید چیزی بفهمه اما وقتی به اونجا میرسن فاتح و آیلین را جلوی در گالری میبینن که دارن با هم بحث میکنن به خاطر همین شکش به یقین تبدیل میشه. او وقتی به خونه میره دوعا را غمگین میبینه و به خاطر حاملگیش دلش نمیاد اونو ناراحت کنه و بهش هیچی نمیگه. با مخالفت های پدر امید با ازدواجش با نورسما، بالاخره به استانبول میان و برای آشنایی به خانه عبدالله خان میرن انها با خودشون یه شیشه نوشیدنی هم بردن که نورسما و امید با ترس بهم نگاه میکنن اما عبداله خان با آرامش میگه ما در خونه مون اصلا نه از اینا داریم و نه حتی برای مهمون سرو میکنیم و عذرخواهی میکنه. نورسما بعد از رفتنشون به اتاقش میره و گریه میکنه که دوعا پیشش میره و سعی میکنه آرومش کنه و پیشش باشه.
همان شب مصطفی با اصرار پنبه پیش عبدالله خان میره و ازش معذرت خواهی میکنه و دستش را می بوسد پدرش هم عذرخواهیشو قبول میکنه. با تمام تناقض ها مراسم عقد و عروسی نورسما برگزار شده و همه چیز با تلاش های شعله و تیم تدارکاتش عالی شده. بعد از امضاء کردن امید و نورسما و شاهدها همگی عروس و داماد را تشویق میکنن و نوبت میرسه به هدیه ای سر عقد. هرکسی یه تیکه طلا به نورسما میده اما وقتی نوبت به پدر و مادر امید میرسه اونا فقط به هرکدامشان یه ربع سکه دادن که پنبه جا میخوره. نیلای به پنبه میگه اگه ما بودیم میگفتیم اگه چیزی نبریم واسه طرف بهتر از ربع سکه ست! پنبه ازش میخواد آتیش بیار معرکه نشه. شعله گزدنبندش باز شده و سالن را به سرعت ترک میکنه و به اتاقی میره تا گردنبندشو ببنده عبداله خان پیشش میره و میگه چیشده شعله خانم؟ او میگه که گردنبندو باز شده عبدالله خان میگه میخواین کمکتون کنم؟ شعله قبول میکنه که عبداله خان در حال بستن گردنبند دور گردن شعله ست که پنبه متوجه نبود عبداله خان شده و دنبالش میگرده که او را در حال بستن گردنبند دور گردن شعله میبینه و جا میخوره سپس میگه اینجا چخبره؟….