خلاصه داستان قسمت ۸۴ سریال ترکی قهرمان + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۸۴ سریال ترکی قهرمان را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. “قهرمان” محصول سال ۲۰۱۹ میلادی است و در ترکیه مخاطبان و طرفداران زیادی دارد. سریال ترکی قهرمان Şampiyon جدیدترین سریال تولگاهان ساییشمان بازیگر محبوب ترکیه ای می باشد که دارای داستانی درام و غم انگیز می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ تولگاهان سایمشان، ییلدیز چاگری آتیکسوی و امیر اوزیاکیشیر در سریال قهرمان به ایفای نقش پرداخته اند.
خلاصه داستان سریال قهرمان
فیرات بولوکباشی ملقب به قفقاز قهرمان سابق بوکس بوده و در مسابقه قهرمانی رقیبش رو شکست میده ولی رقیب همونجا خونریزی مغزی میکنه و میمیره و این ماجرا زندگی فیرات رو زیر و رو میکنه و خونه و کار و همسرشو از دست میده و با پسرش تنها میمونه. بعد از هفت سال فیرات برای درمان پسرش که تب مدیترانه ای داره به ۶۰۰ هزار لیره نیاز پیدا میکنه و برای همین باز مجبور میشه به رینگ بره…
قسمت ۸۴ سریال ترکی قهرمان
تانسل متوجه شده است که مقدار کمی از پولش نیست شده و به دومان می گوید که حتما کار جیهون، وکیلش است چون کسی جز خودش و دمان و جیهون از این پول ها خبر نداشته. تانسل سعی می کند او را از پیگیری پول ها منصرف کند و می گوید: «آخه این که پولی نیست بخوایم دنبالش بریم. » تانسل می گوید: «واسه من مقدار پولش مهم نیست. کسی که به من خیانت میکنه باید سزای عملش رو هم ببینه. » سونا نگران است و فیرات متوجه این موضوع می شود و پیش او می رود و می پرسد که دلیل ناراحتی اش چیست؟ سونا می گوید: «تانسل همه ی این کارها و حتی قضیه دوپینگ رو به خاطر این که پیشنهادشو قبول نکردم داره اینجام میده! » و همه چیز را برای فیرات تعریف می کند. فیرات عصبانی می شود و سونا از او می خواهد که اصلا خودش را به دردسر نیندازد و با تانسل درگیر نشود. فیرات هم کمی مکث می کند و بعد می گوید: «سونا بذار این قضیه قهرمانی و اینا تموم بشه، فورا ازدواج میکنیم و میریم آرتوین و یه زندگی جدید برای خودمون میسازیم. » و سونا به رویش لبخند می زند.
کرم و نسلی با هم در کنار ساحل قدم می زنند. کرم هنوز هم به خاطر این که به خاطر تانسل همه چیزشان را از دست داده اند ناراحت و عصبی است. نسلی می گوید: «میدونستی هر دردی میتونه یه لطف باشه؟ م کرم منظور او را نمی فهمد و نسلی ادامه می دهد: «فکر میکنی رابطه ی منو بابام؟ یا منو داداشم؟ یا رابطه ی داداش فیرات و داداش ظفرم چطوری انقدر خوب شده؟ » کرم به او خیره می شود تا ادامه حرفش را بزند. نسلی می گوید: «من قدر بابامو بعد از مرگ مامانم بیشتر دونستم و ارزش داداشم رو بعد از از دست دادن بابام… تو فکر میکنی اگه داداش فیراتم خودش بابا داشت، انقدر بابامو دوست داشت؟ فکر نمیکنم… میبینی؟ بعضی وقت ها تو دردسرا و بدبیاری ها، همین که عزیزانت کنارت باشن باید شکرگزار باشی… » و کرم نسلی را به آرامی در آغوش می گیرد.
فیرات به ظفر می گوید که او هم باید همراهش به فرانسه بیاید و به عنوان مدیر برنامه هایش به جای الیف در کنارش حضور داشته باشد. ظفر هم خوشحال می شود. بعد هم خودش سراغ تانسل می رود و به او می گوید: «مگه بهت نگفته بودم به کسایی که دوستشون دارم نزدیک نشو؟ » و مشت محکمی به او می زند و می گوید: «این مشت ۲۲۰ بود. الان صدای اطرافتو میشنوی اما نمیتونی جواب بدی! اگه بازم به حرفم گوش ندی با مشت ۳۳۰ آشنات میکنم! » و می رود. دومان هم به خاطر این کار او لبخندی می زند. سلوی در حالی که برایش خیلی سخت است، به نورهان زنگ می زند و می گوید که پیشنهادش را قبول می کند و همین فردا به شرکت آنها می رود تا دیگر ظفر را نبیند. اما با چشمان پر از اشک به ظفر فکر می کند.
فیرات وسایلش را جمع می کند تا فردا به فرانسه برود. گونش او را محکم در آغوش می گیرد و پروفسور، عروسک مورد علاقه اش را به پدرش می دهد تا شب ها او را بغل کند! از طرفی سونا با نگرانی به ظفر می گوید که حال گونش اصلا خوب نیست و ممکن است به عمل نیاز داشته باشد و به هم فکری او هم نیاز دارد. ظفر ناراحت می شود و می گوید: «مسابقه واسم مهم نیست سونا ولی ما واسه این عمل به پول زیادی نیاز داریم برای همین باید حتما اون مسابقه رو برنده شیم و پول رو به دست بیاریم. » روز کنفرانس خبری مسابقه در فرانسه فرا می رسد. دوکا و قفقاز مقابل هم می روند و دوکا به او می گوید: «امیدوارم با پسرت خداحافظی کرده باشی چون یه بار دیگه نمیبینیش! » فیرات با عصبانیت به او چشم می دوزد. تانسل به دومان می گوید که جیهون را در انباری گیر انداخته تا حساب خیانتش را برسند. دومان جلوتر می رود و تانسل به روی او اسلحه می گیرد و می گوید: «بهت گفته بودم نباید به من خیانت بکنی! پولای منو چیکار کردی؟ » دومان جلوی او زانو می زند و بعد می گوید: «یکمشو خودم برداشتم و بقیشو به صاحب اصلیش برگردوندم! » تانسل متوجه می شود که دومان الیف را حتی نکشته است و بیشتر عصبانی می شود… بعد هم صدای شلیک گلوله به صدا درمی آید.